اینکه میگوییم بحث از معرفت دینی یک بحث معرفتشناسانه است،اینجا اهمیتش معلوم میشود.وقتی که از بیرون به آن نگاه میکنیم، معرفت دینی را آمیزهای از حقها و باطلها،آرای متعارض،فهم های مختل متجدد متغیر میبینیم.هر عالم دینی البته به اندیشه و رأی خودش پایبند است و از آن دفاع می کند ولی وقتی از بیرون نگاه میکنیم میبینیم که معرفت دینی مجموع اندیشههای حق و باطلی است که هرکدام مدافعی و مخافی دارد.
وقتی این مطلب روشن شد،آن وقت بسیاری مسائل دیگر به دنبال آن روشن میشود.همینکه روشن شد که دین چیزی است،و معرفت دینی چیز دیگر،آنگاه به راحتی معلوم میشود که دین مقدس است اما معرفت دینی مقدس نیست، رأی این عالم و آن عالم مقدس نیست چون خود علما رأی همدیگر را تخطئه میکنند ولی هیچکدام،دین را تخطئه نمیکنند.و چنین که شد مسئله جمع ثبات و تغییر و جمع مقدس و نامقدس دیگر راحت برای شما حل خواهد شد.این مطلب،توابع و توالی بسیار دارد و شجاعت در احیای فکر دینی حقیقتاً از همین سرچشمه مهم نشأت میگیرد و بنده بیشتر مشکلات را در همین میبینیم که کسانی در تفکیک این دو،آنچنان که باید توفیق نیافتهاند،و یا باور نکردهاند که یک چنین تمایز و انفکاکی در اینجا وجود دارد.
از دیدگاهی معرفتشناسانه،توضیح دادیم که معرفت دینی،معرفتی بشری است،یعنی محصولی است ساخته دست بشر،مثل فلسفه،مثل طب مثل روانشناسی که همه معارفی بشریاند.خدا خالق طبیعت است اما طبیعتشناسی محصول تلاش آدمیان است.دین هم فرستاده خداست اما دینشناسی و فهم دین(یعنی معرفت دینی) ساختهی آدمیان است،و مثل هر مصنوع بشری،از قصورها و نقصانهای بشری اثر پذیرفته است.لذا کاستیها و خطاهای آن،نه به دلیل مکر شیطان و توطئهی توطئهگران،بلکه لازمه بشری بودن آن است.آدمیان به تعبیر حافظ «تر دامن و خواب آلوده»اند.نه عصمت از گناه دارند و نه عصمت از خطا،و لذا علمشان هم عصمت آمیز نیست،همچنان که زبانشان و عملشان بشری و زمینی بودن معرفت دینی،در قبال الهی و آسمانی بودن دین از نکتههایی است که آدمی را از افراط و تفریطهای بسیار باز میدارد و هوس پیامبر شدن را از سر هوس آلودگان بیرون میکند.
قدم چهارم این بود که بیان کردیم معرفتهای بشری باهم مبادله دارند و به تعبیر درستتر «دیالوگ» دارند یعنی با هم میگویند و میشنوند. این تعبیر «دیالوگ» تعبیر بسیار حساب شدهای است یعنی مجازاً و مسامحتاً آن را به کار نمیبریم. این رابطه از یک طرف منطقی است و از یک طرف منطقی نیست. منطقی است چون مضبوط است و چون یک نوع ارتباط معنایی بین طرفین دیالوگ هست.منطقی نیست چون قیاسی نیست.ببینید،شما وقتی با کسی گفتگو میکنید،بین سخنان شما و سخنان مخاطب شما ارتباط معنایی هست یا نیست؟مثلاً کسی از من میپرسد احوال شما چطور است؟چند جور جواب میتوانم به او بدهم که اصلاً هیچ ربطی به آن نداشته باشد. من ممکن است بگویم حالم خوب است.ممکن است هم بگویم حالم بد است،یعنی هم خود یک قضیه هم ضدش میتواند جواب او باشد.میتوانم بگویم سرم درد می کند.میتوانم بگویم مثلا دیروز در خانه افتاده بودم.خیلی از این جور جوابها میتوانم بدهم،ولی دیگر نمیتوانم در جواب بگویم که امروز روز جمعه است!در عین حال،آن جواب های مربوط،هیچ کدام ربط قیاسی با سوال ندارند.حال بین معارف هم نوعی ارتباط دیالوگی هست،یعنی اینها باهم گفتگو میکنند.یکی به خواستهی دیگری جواب میدهد و در اثر این گفتگو ارتباطی بر قرار میشود که به نفع هر دو یا به ضرر هر دو تمام خواهد شد.
«دکتر عبدالکریم سروش-مقالهی قبض و بسط در میزان نقد و بحث،چاپ شده در کتاب بسط و قبض تئوریک شریعت»
Filed under: Uncategorized | Tagged: معرفت دینی، یه شب ماه میاد، اسلام، بسط و قبض تئوریک شریعت، بسط و قبض در نقد و بحث، تکامل معرفت دینی، حافظ، خدا، دین، دیالوگ، دکتر سروش، دکتر عبدالکریم سروش، شهروند سبز، طبیعت | Leave a comment »