هوای سرد و دانه های ریز برف حکایت از آمدن زمستان دارد.برگ درختان بر زمین ریخت و پایان یافت فصل برگ های رنگی،فصل برگ ریزان،فصل خزان.چه زیباست این وداع!تلخ است اما شیرین است.باید نگریست در این شب به سرخی دانه های انار. طعم شیرین هندوانه را باید چشید.چه زیباست این شب و چه زیباست این تاریکی شب!تاریک است اما تابناک تر از هر روز آفتابی ست.گذشت این پاییز.مهم نیست فردایی پس از امشب باشد و نوری بر سرزمین سرد ما بتابد،چه دممان گرم باشد چه نباشد،چه بمیریم و چه بمانیم امشب با پاییز وداع خواهیم کرد،به زمستان سلام خواهیم داد.اگر آن افسانه هم به واقعیت بپیوندد امشب شب چله ست شب یلداست.
این شب شب یلدا فرخنده باد
كامنت هاي نوشته شده توسط كاربران در فيس بوك آيت الله خامنه اي :
– سیدعلی آقا با کدوم فیلترشکن وارد شدید؟
– اگر فیلتر شکن نیاز داشتی بگو که به بچه ها بگم.
– چند نفر ذوب شده برای پاک کردن کامنت ها استخدام کردی؟
– ورود مقام عظمای ولایت را به فیس بوغ تبریک عرض مینماییم!
– آورین آورین!
– رهبرجون من فوق لیسانس بیکارم. یه کار نداری تو دست و بالت معاونت هم بشم راضیم!
– ای رهبر آزاده خوش عامدی به اف بی ، یا نه این یکی بهتره آمدی جانت به قربانم ولی حالا چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آخه عاخرای دنیاس داعاشم
– همینمون مونده بود که تو هم بیای فیسبوک… والااا به غرعان!
– سدعلی آخه چرا؟ چرا به اکبر نارو زدی؟ مگه رفیقت نبود؟ هان؟
– به به، جنسمون جور شد!
– با چه اعتماد به نفسي اكانت تو فيسبوكي ساختي كه خودت فيلتر كردي؟
– آقا اومدی؟ خوش اومدی. چی چی آوردی؟ آنتی فیلترت چیه؟ دوشواری نداری؟
– پیج زیبایی داری رهبرم،به پیج ما هم سر بزن،به روزم!
– رهبرا پیجت مبارک!
– آقا بیا منو از سربازی معاف کن !
– واقعا برام جالب شد كه شما هم وارد فيس بوك شديد يعني ديگه بايد به نزديك شدن اخر زمان ايمان اورد ديگه بايد منتظر يه شهاب سنگ باشيم!
-سلام آقا آقا تو سیدی تو اولاد پیغمبری تو دلت پاکه تو دعات گیراست یه لطفی بکن دعا کن شاه برگرده!!
– آقا به خدا ایمان بیار.
زرد و سرخ و ارغوانی
برگ درختان پاییز
می ریزند بر زمین
آرزوهای ما نیز
درختان پاییز در خون غنودند
سرودی به یاد بهاران سرودند:
ریخت ز چشم شاخه ها، خون دل زمین چو برگ
از همه سو روان شده، اشک خزان ببین چو برگ
ریخته بر زمین سرد، این همه برگ سرخ و زرد
آه بهار آرزو، بر سر ما گذر نکرد
توشه ای از بهاران ندارم
یادگاری ز یاران ندارم
گرد خاموشی و خستگی
روی قلبم نشسته
همچو خزان خموش و زرد
در ره تو نشسته ام
تا تو مگر قدم نهی
باز به چشم خسته ام
زرد و سرخ و ارغوانی
برگ درختان پاییز
می ریزند بر زمین
آرزوهای ما نیز
……
از راست به چب:اشكان كمانگري-اميرحسين سام
شعر و آهنگ: امیرحسین سام
آواز: اشکان کمانگری
نوازندگان آلبوم :
کمانچه: سینا جهان آبادی
سنتور: مجید اخشابی
تنبک: کامبیز گنجهای، امیرعلی سام
نی: پاشا هنجنی
تار و تارباس: آزاد میرزاپور
عود: علی پژوهشگر
دف: حسین رضایینیا
کلمه- زهرا صدر: سحر بهشتی خواهر ستار پس از بازگشت از مراسم چهلم برادر خود با اعلام اینکه خانواده اش در این مراسم توسط ماموران ناجا کتک خورده اند می گوید که مادرش را طوری کتک زده اند که پایش بشدت آسیب دیده است. محمد نوریزاد نیز با اشاره به جمعیت کمی که در مراسم چهلم ستار بهشتی شرکت کرده بودند به کلمه می گوید که مردم را ترسانده اند، آنقدر که تنها چهل نفر توانسته بودند در این قبرستان و در کنار خانواده حاضر شوند.
به گزارش کلمه، خانواده ستار بهشتی که امیدوار بودند حداقل بتوانند با برگزاری مراسم چهلم تسلی خاطری برای دل های داغدارشان پیدا کنند، عصر امروز در قبرستان رباط کریم با حضور سنگین نیروهای امنیتی رو به رو شدند که نه تنها برای اندک افراد شرکت کننده ایجاد مزاحمت کرد، بلکه مادر بیمار ستار بهشتی را نیز مجروح کردند.
سکوت نسبی خانواده ستار بهشتی طی چهل روز گذشته با این امید بود که ماموران قول برگزاری یک مراسم معمولی چهلم را به آنان داده بودند. اما مراسمی که قرار بود در آرامش کامل برگزار شود با دخالت پلیس به خشونت کشیده شد و نیمه کاره به پایان نرسید.
بر اساس این گزارش قرار بود این مراسم از ساعت ۳ تا ساعت ۵ بعدازظهر برگزار شود اما اجازه ندادند حتی قبل از ساعت ۵ مردم با آرامش از امامزاده خارج شوند.
این در حالی است که شب پیش از مراسم نیز ماموران ناجا اعلامیه ها ی ستار بهشتی را پاره کرده و مغازه داران و شهروندان را تهدید کرده بودند که در مراسم شرکت نکنند.
گفتگوی کلمه با محمد نوریزاد و سحر بهشتی را با هم می خوانیم:
سحر بهشتی: خانواده ام را کتک زدند؛ پای مادرم به شدت آسیب دید
سحر بهشتی خواهر ستار با اعلام اینکه خانواده اش در این مراسم توسط ماموران ناجا کتک خورده اند می گوید که مادرش را طوری کتک زده اند که پایش بشدت آسیب دیده است.
خواهر ستار بهشتی همچنین با بیان اینکه ماموران تلاش کردند برادرش را بازداشت کنند به کلمه می گوید که با وساطت مردم و حضار برادرش را رها کردند اما در حال حاضر اعضای خانواده از نظر روحی در شرایط بسیار نامناسبی هستند.
به گفته ی وی درگیری ها و تنش ها در پایان مراسم در امامزاده رخ داده و ماموران همزمان با ضرب و شتم و بازداشت اقدام به پراکنده کردن حاضران کردند.
محمد نوری زاد: اگر فحاشی و ضرب و شتم نمی کردند باید تعجب می کردیم
محمد نوریزاد، جهادگر و مستند ساز منتقد نیز در گفتگو با کلمه با اشاره به جمعیت کمی که در مراسم چهلم ستار بهشتی شرکت کرده بودند به کلمه می گوید که مردم را ترسانده اند، آنقدر که تنها چهل نفر توانسته بودند در این قبرستان و در کنار خانواده حاضر شوند.
نوریزاد که خود از زندانیان سیاسی پس از انتخابات است با اشاره به تنش های به وجود آمده در این مراسم می گوید: ماجرای ضرب و شتم و تندی و تنش و برخوردهای بی ادبانه و گستاخانه چیز تازه ای نیست همیشه بوده و از این به بعد هم خواهد بود یعنی غیر از این را ما باید تعجب کنیم. یعنی اگر یک روز دیدیم که مردمی یک مراسم برگزار کردند به آرامی سپری شده است، باید تعجب کنیم. وگرنه یک مامور امنیتی جوری تربیت شده یا او را طوری تنظیم کرده اند که فحاشی و ضرب و شتم کند و ناسزا بگوید و ماموریت خودش را انجام دهد.
این نویسنده ی منتقد در ادامه می افزاید: منتهی در نقطه مقابل ناراحتی، نگرانی، افسردگی و دلگیری من برای این بود که مراسم چهلم این مرد شریف با ۴۰ نفر برگزار شد آن هم با یک مرثیه خوانی که ماموران امنیتی گذاشته بودند بی وقفه توی باند بلندگو فریاد می کشید و چیزهایی را می گفت و حتی فرصت نمی داد که صدای مادر ستار بهشتی که اعتراض می کرد و فریاد می کشید، به گوش کسی برسد. به هر حال این، همه ی آن چیزهایی بود که می خواستم به شما بگویم.
محمد نوریزاد با تاکید دوباره بر اینکه “من بیش از آنکه گله مند یا نگران باشم از ضرب و شتم خانواده ستار بهشتی بسیار مکدر شدم از جمعیتی که آنجا بودند، چیزی حدود ۲۰ آقا و ۲۰ خانم مجموعا ۴۰ نفر”، می گوید: این همه ی جمعیتی بود که در چهلم این مرد بزرگ جمع شده بودند. این بود خروجی هزاران ابراز علاقه مردمانی باشد که نسبت به مرگ این جوان معترض بودند و ابراز نگرانی می کردند؟ همه هیاهو سر دادیم و اعتراض کردیم و خواستار برخورد شدیم و بعد چهلم او ۴۰ نفر بتوانند بر سر مزار او بیایند؟ من اصلا تصور نمی کردم یک چنین اتفاقی رخ دهد.
مردم را ترسانده اند/ کسی نمی داند اگر بگیرندش، چطور از بازداشت خارج خواهد شد
این فعال سیاسی در پاسخ به چرایی حضور نیافتن مردم در این مراسم تصریح می کند: من شخصا احساسم این است که ترس. یعنی مردم را ترسانده اند. و این ترس ناشی از ماجراهایی است که تا به حال شاهدش بودیم. که یک جوانی را می گیرند و می برند از تحصیل محرومش می کنند و در زندان شاهد ماجراهایی بودیم. که خود ستار بهشتی هم یکی از همان هاست. که وقتی شما را گرفتند معلوم نیست چه جوری از اینجا خارج خواهید شد. چنین چیزی یک ترس گسترده را در ذهن همه ایجاد کرده است که وقتی وارد مراسمی می شویم معلوم نیست انتهای این مراسم به کجا منجر می شود. و از این جهت باید بگویم که نیروهای امنیتی ما انصافا موفق بودند و باید بهشان تبریک گفت که مردم را ترسانده اند و امنیت خاطر آنها را برآشفتند. بله می ترسند. مردم می ترسند.
با مشت به سینه یک خانم کوبیدند/ برای غربت این جوان گریستم
وی در ادامه می افزاید: برخی را گرفتند، بعضی ها را بردند، بعضی ها را هم برخی از دوستان وساطت کردند که آزاد کنند. واقعا برخوردها پرتنش بود. با مشت به سینه یکی از خانم ها کوفتند.
نوریزاد همچنین می گوید: به هر حال من باز هم می خواهم بگویم که این چیز عجیبی نیست ما از چنین برخوردی نباید تعجب کنیم عمده نگاهمان باید متوجه برگزاری یک مراسم غریبانه برای این عزیز باشد.
وی در پایان تصریح می کند: من آنچنان می گریستم برای غربت این جوان که در هیچ مراسمی این چنین نگریسته بودم. غربت جوانی که هستیش را از او گرفتیم و بعد اجازه نمی دهیم که خانواده اش ضجه بزنند و ناله کنند و خودشان را تخلیه کنند بر سر مزار عزیزشان. و آنچه که بسیار بسیار آزار دهنده بود حضور لباس شخصی ها و ماموران امنیتی در همه جا یعنی حضور فراگیرشان بود ۴۰ نفر شرکت کننده در محاصره ۴۰ مامور امنیتی بودند. جدای از پلیس هایی که با لباس فرم و یونیفرم رسمی مراقبت می کردند. ولی واقعا ۴۰ زن و مردی که آمده بودند از جاهای مختلف با بستگان خود ستار بهشتی در محاصره ۴۰ ماموران امنیتی و لباس شخصی بودند که مراقب بودند و عکس و فیلم گرفتند از همه.
) كافه سينما-محمد سجاد عرفاني، سعيد حسيني): در حالي كه شب افتتاحيه فيلم من مادر هستم با استقبال مردم و به آرامي در حال سپري شدن بود و مردم براي تماشاي فيلم وارد سالن شده بودند، فريدون جيراني ( كارگردان فيلم) با تعدادي از معترضين به فيلمش روبرو شد و با آنها درباره فيلم من مادر هستم به بحث نشست. معترضيني كه اعلام كردند از گروه انصار حزب الله نيستند و چند دانشجوي معترض به فيلم فريدون جيراني هستند. و خبرنگاران و دوربین کافه سینما آن جا بود. ديالوگ به ديالوگ اين گفت و گوي جذاب را به صورت گزارش متنی در ادامه بخوانيد و ويديوي ديدني كافه سينما از اين بحث را ببينيد. یک گفتگوی بسیار جذاب و خواندنی که بسیاری از بحثهای اخیر دربارهی سینمای ایران را میشود در آن پی گرفت:
فريدون جيراني در مقابل اعتراض معترضين به مضمون فيلم: زندگي شبه مدرن و شبه فرهنگي با نفسانيات انسان سر و كار دارد. اين زندگي دارد كم كم بخشي از جامعه ما را به خودش آلوده مي كند. اين فيلم دارد اين مسئله را مي گويد.
يكي از معترضان: اين اولين فيلمه؟ ده ساله حداقل در اين مملكت از اين فيلم ها دارد ساخته مي شود.
فريدون جيراني: هيچ فيلمي مثل اين فيلم نيست. هيچ فيلمي مثل اين فيلم به اين صراحت نقد نكرده و پايش هم مي ايستم.
يكي از معترضان: به اين صراحت، تابلوي به اين زشتي را كشيده.
يكي از معترضان: ببينيد ما تا فردا صبح هم صحبت كنيم شما مي خواهيد نظرات خودتان را بدهيد.
فريدون جيراني: خب نظرت را بگو ببينم.
يكي از معترضان: حكم ما و شما قرآن، كلام و الله است و بيان حضرت امام يا حضرت آقا مفسر روز آنها هست. در كلام حضرت امام يك ملاك سنجي هست. مي گويد هر فعلي از شما سر زد اگر دشمن شاد كن بود پس در سيستم آنهاست و براي آنهاست. اگر به مذاق شما خوش آمد و دشمن ازش بدش آمد مي شود كار خوب. الآن بيني بين الله شما پاي اين فيلم مي ايستيد؟ اينها كه بيرون مرزند، اينها كه معاندند، اينها كه چشم ندارند سعادت مندي اين نظام را ببينند از اين فيلم خوشجال مي شوند؟ آيا خرس طلايي و ابوظبي مي گيرد يا نه؟
فريدون جيراني: اين فيلم نه فستيوال مي رود نه جايي مي رود.
يكي از معترضان: حالا شما فرض كن برود چه اتفاقي مي افتد؟ هفته ديگر نقدهاي اروپايي و آمريكايي در مي آيد.
فريدون جيراني: اين فيلم مورد انتقاد شديد روشنفكران قرار خواهد گرفت بابت همين موضع گيري اش. از الآن كه من اينجا هستم شما تمام نقدها را خواهيد خواند. من قبلا اين فيلم را نمايش دادم و همه آنها اين فيلم را كوبيدند. فكر نكن فيلم مورد پسند جشنواره و روشنفكران قرار گرفته. چون اين فيلم مي زند. يك فيلم هايي هستند كه براي خوش آمد هستند اما اين فيلم نه.
يكي از معترضان: شما بگو نتيجه اخلاقي اين فيلم چي هست آخرش؟
فريدون جيراني: اين فيلم مي گويد يك خانواده اگر مشروب كم تر بخورد، اينقدر روابط بي بند و بار نداشته باشد اين اتفاق برايش نمي افتد.
يكي از معترضان: اگر نقد انجام بشود خيلي از كساني كه اين فيلم را ببينند از آن بدشان مي آيد.
يكي از معترضان: چند درصد مملكت ما زنا مي كنند؟ چند درصد مملكت ما مشروب مي خورند و قتل انجام مي دهند؟
فريدون جيراني: شما به آمار وزارت بهداشت درباره درصد مصرف مشروبات الكلي در ايران دقت كرديد؟
يكي از معترضان: مشكل ما الآن چيه؟ مشكل ما اينهاست؟
فريدون جيراني: مشكل شما اينها نيست.
يكي از معترضان: جوان ما الآن ازدواجش گير است، اشتغالش گير است، پيشرفت علمي اش دارد ترور مي شود. مشكل اينهاست.
يكي از معترضان: شما چند تا زنجيره خانواده را در كشور مي شناسيد كه تمام نطفه هايي كه بسته مي شود همه از زنا بسته مي شود.
فريدون جيراني: آدمي كه زنا مي كند كه اصلا اعدام مي شود عزيز من به سزايش مي رسد.
يكي از معترضان: كلا زنا كه حكمش اعدام نيست. شما يك جمله خواستي نتيجه اخلاقي از اين فيلم بگوييد و براي ما قابل قبول نبود. شما اپيزودها را كنار هم گذاشتي و يكسري مسايل فحشا، زناي نزديكان، زناي ضبدري را گفتي و هيچ تراز، هيچ معيار و هيچ نقد صحيحي به اين مسئله نداشتي. فقط دعوت كردي خانواده هاي جردن نشين را كه آقا جون دز مصرف مشروبات الكلي ات را كم كن.
يكي از معترضان: شما مي گوييد مصرف مشروبات الكلي را كم كن تا زنت در خانه يكي ديگر پيدا نشود.
(گفتگوی بیپردهی معترضان من مادر هستم با فریدون جیرانی، کارگردان فیلم را در «کافه سینما» میخوانید.)
يكي از معترضان: اين فيلم نسخه اي براي عموم مردم كسي كه در كرمان، كسي كه در مازندران و شهرستان ها هست، نيست اين براي يك گروه خاص است.
يكي از معترضان: شما قبول مي كني خانواده هاي مومن اين فيلم را نبينند؟ خانواده هاي اصفهاني نبينند؟ فقط خانواده هاي جردن نشين ببينند كه دز مصرف شان را بياورند پايين؟
يكي از معترضان: چند درصد جوان هاي ما مشروب مي خورند كه مشكل مملكت ما مي شود مشروب خوردن.
يكي از معترضان: شما چرا اصل را ول مي كني مي روي سراغ فرع؟
فريدون جيراني:عزيزان من. دز مصرف چيه؟ من مي گويم يك خانواده كه اعتقاداتي ندارد. معتقد به يك سبك زندگي هست كه روابط بي بند و بار درش وجود دارد. و مردي كه ته داستان هست و مي گويد ما اشتباه كرديم و تمام خانواده متلاشي مي شوند. كدام فيلم اينجوري داريم؟ من فيلم هاي سينماي ايران را از 1309 تا حالا حفظم.
يكي از معترضان: نگاه شما روح ديني ندارد. توبه و انابه باب دارد، شان دارد، مسايل دارد.
فريدون جيراني: به من بگو كدام فيلم اينطوري رفته؟
يكي از معترضان: ما مي گوييم نقد نكردي شما مي گويي كدام نقد مثل مال من بوده؟
يكي از معترضان:اين يك بيانيه بوده براي يك خانواده سكولار سرمايه دار. اين سبك زندگي، بهايي به ما نمي دهد. مقام معظم رهبري در سفر خراسان 21 سوال مطرح كردند و بحث سبك زندگي ايراني را به عنوان يك الگوي جدي براي پيشرفت تمدن اسلامي معرفي كردند. كجاي فيلم شما آن 21 سوال را جواب مي دهد؟
فريدون جيراني: اين نقد است آن سبك زندگي است.
يكي از معترضان: فقط نشان دادي.
فريدون جيراني: نقدش است.
يكي از معترضان: تعريف كن نقد چيست؟
يكي از معترضان: آقاي جيراني نقد يعني اكثر كساني كه از سالن مي آيند بيرون از اين فيلم بدشان بيايد.
يكي از معترضان: آقاي جيراني ما صحبت هاي شما را شنيديم. ما اقدام حقوقي، قانوني، كيفري و هر كاري از دست مان بر بيايد انجام مي دهيم، چون جواب قانع كننده از شما نگرفتيم. نكته اين است كه در اين ده- پانزده سال اخير پازل هايي از فيلم هاي مستهجن را شما و همكارانتان ساختيد. ذائقه مردم، مثل آن مقني كه در فاضلاب بوده؛ آمده از جلو عطاري رد بشود بيهوش مي شود، شده. ذائقه مردم تلخ و لجن آلود شده. سينه ها و قلب هاي جوان هاي ما نمي تواند پذيراي نص دين و مسايل اخلاقي بر مبناي اسلام باشد. شما اخلاقي را در فيلمت ترسيم مي كني كه اين اخلاق، اخلاق حداقلي اروپايي- آمريكايي است كه دز مصرف مشروبت را پايين بياور و لاغير. و آن بيانيه كه پدر آخر فيلم اعلام مي كند؛ فقط يك روح كلي از اخلاق انساني نصفه ونيمه دارد.
فريدون جيراني: دوستان من قلبم ضعيف است. اجازه بدهيد برويم در يك فضاي بازتر صحبت را ادامه بدهيم…
(پس از تغيير لوكيشن بحث) يكي از معترضين: ما يك عده جوان تحصيل كرده ايم. فيلم را نشستيم ديديم 4-5 ساعت با هم بند به بند فيلم را دوباره نوشتيم. ما همه مان با دفترچه يادداشت آمديم پاي پرده سينما.
فريدون جيراني: من گفتم، فيلمم به شدت اخلاقي است. پايش مي ايستم. اگر فيلم هاي ديگر مشكل داشته پاي اين فيلم مي ايستم كه فيلم مشكل داري نيست. اين فيلم نه در مورد زناست، نه در مورد خيانت است، نه اشاعه فحشاست. هيچ كدام از اينها نيست. و حاضرم آدم هاي ديگري كه فيلم را ديدند، از آن مقاماتي كه شما بهشان اعتقاد داريد و بعدا حرف شان را مي شنويم…
يكي از معترضان با قطع صحبت جيراني: ما به هيچ كس اعتقاد نداريم جز آقا، شهدا، امام. تمام شد رفت.
فريدون جيراني: من نظرات شما را شنيدم. باز هم هر زماني من فيلمساز نوعي با شما بايد بنشينم سر يك استدلالهايي در شرايط امروز بحث كنيم. يا من نظراتم اشكال دارد يا شما نظراتتان يكسويه است. بنابريان مي نشينيم با هم بحث مي كنيم يا شما مي توانيد ما را مجاب كنيد و ما در مسير بعدي مي توانيم طور ديگري نگاه كنيم و براساس اين نگاه كردن و ارتباطي كه با شما داريم پيش برويم ..
يكي از معترضان: ان شالله. اين پيروزي است براي ما و اسلام و مسلمين.
فريدون جيراني: من نه روشنفكرم، نه از اين اداهاي روشنفكري دارم، نه دنبال اين كارها بودم، نه دنبال فستيوال خارجي بودم، و نه فيلم براي فستيوال خارجي ساختم. تا حالا هم هيچ جايزه اي از فستيوال هاي خارجي نگرفتم. از فيلم هايي هم كه به فستيوال هاي خارجي مي روند؛ همين جا جلوي دوربين مي گويم به شدت بدم مي آيد و منتقد همه آن فيلم ها هستم. بنابراين آن شكلي نيست كه شما فكر كني با كسي طرفي كه دارد جنجال مي كند و جو مي سازد و دنبال اين كارهاست. نه عزيز من. من فريدون جيراني ام.
يكي از معترضان: كاش فيلم شما مثل اين حرف هاي آخر شما بود كه حرف انقلابي بود. و اين نيست، چيزي كه ما ديديم اين نيست.
فريدون جيراني: شما بنشينيد با هم صحبت كنيم. من نه مي خواهم شما را مجاب كنم و مي گويم شما با شخصي طرفيد كه با كل فيلمسازهايي كه براي جاهاي ديگر فيلم مي سازند متفاوت است.
يكي از مردم: من متشكرم هم از معترضين هم از شما آقاي جيراني كه با صبر و تحمل با هم صحبت كرديد مولانا مي گويد: اي اسير اين گمان و آن گمان آخر والعصر را محكم بخوان.
فريدون جيراني: من بر اساس شناختم حرف مي زنم و دوستانمان هم بر اساس تحصيل شان. يا شناخت من دچار مشكل هست يا ايشان به نظر من يكسويه نگاه مي كنند. بنابراين ما مي توانيم سر اين بحث بنشينيم. من تنها كسي ام كه در مصاحبه هايم فيلمسازي براي فستيوال هاي خارجي را كوبيدم و در تلويزيون هم اين مسئله را گفتم. فكر نكنيد كه من آدمي ام كه براي اشاعه كاري آمدم. من يك فيلم ساختم امكان دارد صحنه هايي اش درست نباشد ، امكان دارد اشكالاتي بهاش وارد باشد، هيچ فيلمي بدون ضعف نيست اما من از پيام فيلم و پشت فيلم دفاع مي كنم.
يكي از معترضان: كاش آخرش پيام تان را ضبط كنيد و پخش كنيد.
کاهانی در پاسخ به این سوال که آیا فیلمنامهٔ «بیخود و بیجهت» را به خاطر توان آن در کم هزینه تولید شدنش انتخاب کرده است اظهار کرد: به این فکر میکردم فیلمی بسازم و قصهای را دستم بگیرم که توان تولیدش را با کمک دوستانم داشته باشم و یکی از دلایلی که سراغ این داستان رفتم این بود که توان پرداخت هزینههایش را داشتیم و در راستای خط فکریام بود. این کارگردان همچنین افزود: البته افرادی مثل آقای شورجه هستند که وقتی از او پرسیده شد چرا به فیلم «بیخود و بیجهت» توجه نکردید گفت به این دلیل که پروداکشن ندارد. برای آنها این فیلمها کوچک است، آنها بزرگ بودن فیلمها را به تعداد لوکیشنها، تعداد توپ و تانکها، روابط کشورها و بینالملل و… میدانند که همه به خدمت فیلم بیایند و همه بسیج شوند تا دو پلان گرفته شود و گوش فلک را کر کنند و اسمش را هم بیخودی بگذارند فاخر. حالم از پروژههای فاخر هم به هم میخورد. / کاهانی در پاسخ به اینکه گفته میشود برخی از این فیلمها انقلاب و خانوادهٔ شهدا را زیر سوال میبرند و نظر او دراینباره چیست؟ گفت: جدیدا نشان دادن کاستیها شده زیر سوال بردن. همین کارها را کردهاند که مردم انگیزهای برای رفتن به سینما ندارند. مردم احساس میکنند چیزی که در سینماها نشان داده میشود، زندگی آنان نیست و ربطی به آنها ندارد. بلکه حرفهای مورد پسند و سفارشی برخی مدیران را میزند. کسانی هستند که برای اینکه بتوانند ادامهٔ حیات بدهند و باز دوباره پول بگیرند، مدام از سیاستهای رسمی تعریف میکنند. در نتیجه وقتی تماشاگران به سینما میآیند احساس میکنند، انگارهمه چیز خوب است و هیچ مشکلی وجود ندارد و زندگیشان هیچ عیبی ندارد و این مواجهه موجب میشود که سینما نروند.
عبدالرضا کاهانی این روزها جدیدترین ساختهٔ سینماییاش «بیخود و بیجهت» به اکران عمومی درآمده است؛ فیلمی که با تحریم سینماهای حوزه هنری مواجه شده است. شرایط اکران این فیلم و حواشی این روزهای سینمای ایران باعث شد که این کارگردان ترجیح بدهد بیشتر دربارهٔ اوضاع سینما صحبت کند و در بخشهایی از این گفتوگو از فیلمش بگوید.
این کارگردان سینما که در ایسنا، حاضر شده بود با اشاره به شرایط اکران گفت: اینقدر اوضاع بد است که نیاز به گفتن کسی نیست. شرایط چنان روشن است که در صورت گفتن، مثل غُرزدن میشود و چیزی را که همه میدانند نیاز به تکرارش نیست.
وی ابراز عقیده کرد: دلیل اصلی هم مدیران هستند؛ وقتی میگویم مدیران منظورم تنها مدیران سازمان سینمایی نیست. بلکه مدیران تلویزیون، شهرداری و به ویژه مدیران حوزهٔ هنری را هم شامل میشود. هر وقت با مردم فیلم میبینم و به حرفهایشان گوش میکنم به این نتیجه میرسم که چهقدر آنها از مدیران جلوتر هستند.
کاهانی با بیان اینکه بعضی از سینماگران هستند که این امکان را به مدیران میدهند و حوزهٔ سینما را به اینجا رساندهاند، گفت: البته این کار به خاطر منافع شخصی خودشان است و آنها برای اینکه بتوانند در سینما راحتتر کار کنند، حاضرند هر بلایی سر همکاران خود بیاورند.
کارگردان «هیچ» با بیان اینکه شرایط ویژهٔ امروز، حاصل مسائل پیش آمده در گذشته است، یادآور شد: در گذشته مشکلات زیاد و البته مهمی برای برخی فیلمها که «بیخود و بیجهت» هم یکی از آنهاست، پیش آمده و آنها چیزهایی از دست دادهاند و آن از دست رفتهها باعث به وجود آمدن شرایط جدید، شده است.
این کارگردان و تهیهکننده سینما در توضیح شرایط اولیه برای اکران فیلم گفت: شرایط اولیه یعنی اکران خوب. بهرهمندی از همهٔ سینماها مثل خیلی از فیلمهای غیرخصوصی که از یک شرایط عادلانه بهرهمندند و زمان خوبی برای اکرانشان وجود دارد و حمایت ویژه از فیلمهایشان میشود. در صورتیکه این شرایط اولیه وجود داشته باشد دیگر آن شرایط ویژه به وجود نمیآید.
کاهانی افزود: شرایط ویژه زمانی پیش آمده که برخی چیزها، از یکسری فیلمها دریغ شده و موجب شده آن فیلمها کانون توجه شود و این اتفاقها بیفتد. به نظرم اشکالی ندارد اگر اندکی این اتفاقها به نفع سازندگان فیلمها تمام شود، چون در عوض چیزهای زیادی را از دست دادهاند. ضمن اینکه اگر کسی ناراحت است جایش را با این فیلمهای تحریمی عوض کند. ما سینما «آزادی» و سایر سینماهای حوزه هنری را با تمام امکانات دولتی میگیریم و آنها هم بیایند با شرایط ما فیلمهایشان را اکران کنند تا اشکشان در بیاید. البته این را هم بگویم که دیگر داریم به سینمای بدون «آزادی» عادت میکنیم!
او با بیان اینکه کسانی که میگویند این وضعیت به نفع برخی فیلمها شده آنهایی هستند که همین را هم دلشان نمیخواهند دیگران داشته باشند و همه چیز را برای خودشان میخواهند، ادامه داد: این افراد از رانت، کمکهای دولتی، اکران در سینماهای درجه یک و تبلیغات گسترده بهرهمندند. به طوریکه پول تبلیغاتی که میکنند از پول پروژههای ما بیشتر است. برخی در این سینما هستند که به خاطر هزینههای هنگفت دولتی خجالت میکشند، رقم تولید فیلمشان را اعلام کنند و برخی هم مثل من به خاطر هزینههای کم بخش خصوصی رقم فیلمشان را اعلام نمیکنند تا آبروداری کرده باشند.
وی افزود: با وجود این، آنها چشم دیدن حداقلها را هم برای ما ندارند و باز هم صدایشان در میآید، همهٔ امکانات را از ما دریغ میکنند و اعتقاد دارند یک چیزهایی باعث توجه به برخی فیلمها شده است. یکدفعه بگویید ما برویم بمیریم خلاص شویم دیگر! همین را هم حاضر نیستند، ببینند؟
کاهانی در پاسخ به اینکه گفته میشود برخی از این فیلمها انقلاب و خانوادهٔ شهدا را زیر سوال میبرند و نظر او دراینباره چیست؟ گفت: جدیدا نشان دادن کاستیها شده زیر سوال بردن. همین کارها را کردهاند که مردم انگیزهای برای رفتن به سینما ندارند. مردم احساس میکنند چیزی که در سینماها نشان داده میشود، زندگی آنان نیست و ربطی به آنها ندارد. بلکه حرفهای مورد پسند و سفارشی برخی مدیران را میزند.
وی همچنین ابراز عقیده کرد: کسانی هستند که برای اینکه بتوانند ادامهٔ حیات بدهند و باز دوباره پول بگیرند، مدام از سیاستهای رسمی تعریف میکنند. در نتیجه وقتی تماشاگران به سینما میآیند احساس میکنند، انگارهمه چیز خوب است و هیچ مشکلی وجود ندارد و زندگیشان هیچ عیبی ندارد و این مواجهه موجب میشود که سینما نروند.
کاهانی افزود: برخی مدیران مساله سینما نرفتن مردم را ربط میدهند به خیلی مسائل دیگر. در حالی که نمیدانند خودشان باعث شدند فیلمهای مورد پسند مردم ساخته نشود و فیلمهای سفارشی آنها ساخته شود و سینما را به این روز بیندازد.
کارگردان فیلم سینمایی «بیخود و بیجهت» درباره اینکه چقدر فضای سینما را سیاسی میداند به ایسنا گفت: فیلمها سیاسی نیستند ولی فضای پشت پردهٔ آن سیاسی است. عدهای در حوزهٔ هنری میخواهند به وزارت ارشاد ثابت کنند که از آنها مسلمانترند و به عکس. به ما چه که کدامتان مسلمانترید، مشکلاتمان را حل کنید.
کاهانی همچنین گفت: این افراد کسانی هستند که وقتی در میانمار مسلمانان کشته میشوند زودتر از هم میخواهند بیانیه بدهند تا ثابت کنند چه قدر آدمهای خوب و متفکری هستند. در جلسهای که میان فیلمسازان تحریم شده از سوی حوزه هنری و فیلم سازان منسوب به آن نهاد برگزار شد گفتم شما برای مسلمانان میانمار بیانیه میدهید ولی برای ما که در کنارتان هستیم و مقابل چشمانتان جان میدهیم، نان خشک هم نمیدهید.
او با اشاره به اینکه معتقد است کشتهشدن لزوما به معنی نفسنکشیدن نیست، گفت: من نیز کشته شدهام، حوزهٔ هنری مرا کشته است و آنها که با حوزه هنری همکاری دارند در کشته شدن من و امثال من سهیم هستند. البته باید از رضا میرکریمی تشکر کنم که حساب خود را از سایر فیلمسازان منسوب به حوزه جدا کرد.
وی ابراز عقیده کرد: در این رقابت مسلمانی میان حوزه با سایر نهادها، نفعی وجود دارد و بوی پول میآید. اینکه فیلمهای ما ضد خانواده و مردم است، شوخی است.
کارگردان و نویسنده فیلم سینمایی «بیخود و بیجهت» با بیان اینکه فیلمش در بخش خصوصی و به صورت مستقل ساخته شده است گفت: وقتی میخواهیم فیلم را اکران کنیم از همه جا ضربه میخوریم؛ تلویزیون تیزرهایمان را پخش نمیکند، در قم فیلممان را از پرده پایین میکشند و هزار و یک داستان داریم و هر لحظه هم احساس میکنیم هزار و یک اتفاق جدید ممکن است برایمان بیفتد و مدام در نگرانی به سر میبریم.
وی با اشاره به اینکه بعضی از فیلمسازان میگویند سینمای مستقل وجود ندارد اظهار کرد: قبل از اینکه این فیلمسازان، معروف به رانتخواری شوند، سینمایشان کاملا مستقل بود چراکه در دورههای گذشته هیچکس نمیدانست آنها از کجا میآورند و چهطور فیلم میسازند، کجا میبرند و چه میکنند.
کاهانی سپس ادامه داد: وقتی چیز خوبی از نظر آنها بد میشود اگر قبلا خودشان هم همانطور بوده باشند، دیگر از نظر آنها برای همه بد میشود و نباید باشد. این تمامیتخواهی این افراد، سینما را به این روز انداخته و برای همین است که حالم دیگر از این سینما به هم میخورد.
وی افزود: وقتی در مورد کسانی که فکر میکردی درجه یک هستند، به این نتیجه میرسی که درجه صد هم نیستند دیگر چه توقعی میتوانی از کسانی که هیچ وقت هیچ علاقهای به آنها نداشتهای داشته باشی؟
این کارگردان با این اعتقاد که به خاطر پول، سینما را از بین بردهاند اظهار کرد: تظاهر میکنند نگران خانوادهها هستند و جلوی فیلمهای ما را میگیرند ولی در عمل دنبال پست، مقام و پول هستند.
عبدالرضا کاهانی در بخش دیگری از نشست ایسنا دربارهٔ فیلمش سخن گفت و دربارهٔ استفاده از استعارهها در فیلم «بیخود و بیجهت» گفت: برداشت استعاری هم میتوان داشت و هیچ اشکالی ندارد.
وی با بیان اینکه عدهای هستند که هرچه بسازیم برداشت خود را از فیلم دارند، تصریح کرد: این میتواند شامل هر فیلم و قصهای باشد، آنها موظفند ایراد بگیرند و آمدهاند که نگذارند افراد مشکلات اجتماعی را مطرح کنند و حرفهای واقعی بزنند. میخواهند همه چیز پاستوریزه باشد و در فیلم ببینند که همه چیز تمیز هستند بنابراین هرچه تو خنثیتر باشی اوضاعت بهتر است و فیلم سازان رفتهرفته به این سمت میروند و این گونه تربیت میشوند.
کاهانی سپس اضافه کرد: یکبار آقای شورجه در جلسهای که مربوط به توقیف فیلم «آنجا» بود به من گفت، چرا راجع به آدمهای خوب فیلم نمیسازی؟ گفتم آدمهای فیلم من آدمهای خوبی هستند. گفت: مثلا چرا آدمهایی مثل من در فیلمهای تو نیستند؟ گفتم چون شما به درد مردم نمیخورید. زیادی خوب هستید. من دوست دارم دربارهٔ چیزهایی فیلم بسازم که در درجهٔ اول به درد خودم و بعد به درد مردم بخورد. وقتی مردم به سینما میآیند خودشان در فیلم نیستند. همه که مثل آقای شورجه، زندگی نمیکنند.
او همچنین ادامه داد: شما نمیتوانید تصمیم بگیرید که فیلمساز در ارتباط با چه چیزی فیلم بسازد؟ این درونیات آدم است که شخص را به سمت چیزی سوق میدهد.
کاهانی در پاسخ به اینکه چرا همیشه در زمان تولید و اکران فیلمهایش از جمله فیلمسازان معترض است، گفت: معترضم چون هیچکس را ندارم. بعضی از فیلمسازان سخنگو دارند، سخنگوی ثابتشان هم در حوزهٔ هنری جا خوش کرده. او و امثال او وکیل مدافع بعضی از کارگردانان و تهیهکنندگان هستند و هر زمان مشکلی پیش بیاید به جای آنها صحبت میکنند. من از این آدمها ندارم. پول و قدرت هم ندارم کسی را استخدام کنم. پس خودم باید اعتراض کرده و حقم را بگیرم.
وی ادامه داد: باید به من گفته شود کجای اعتراض من غلط بوده است؟ حتما کاری کردهاند که صدای من در آمده؟ اگر صدایم در نیاید جای تعجب است. اگر زمانی از اکران فیلم انصراف دادم، صادقانه بود. اینکار را بهطور جد و از صمیم قلب انجام دادم الان هم نتایجش را میبینم یعنی کاری که من کردم کار درستی بود و من انتظار داشتم که فیلمسازان دیگر هم اینکار را بکنند تا یک اتفاق خوب بیفتد و سینما از این وضعی که الان دارد، دربیاید.
کارگردان فیلم سینمایی «بیخود وبیجهت» اذعان داشت: وقتی گفتم از پخش فیلم انصراف میدهم، پخش کننده فیلم که مجری طرح نیز بود و در فیلم سهم دارد گفت اجازه بده ما کار را پیگیری کنیم، چون فیلم سرمایهگذاران دیگر هم دارد و از بین میرود ولی من گفتم روی من حساب نکن. من انرژی ندارم و در نهایت میتوانم چند مصاحبه انجام دهم، بیش از این نیز کاری انجام نمیدهم، وکالت دادم و امضاء کردم که اصلا من هیچ کاری به اکران فیلم ندارم.
او با بیان اینکه برایش اهمیت ندارد که عدهای فکر میکنند این حرفها ادا است، افزود: همان عدهاند که همه چیز را خراب کردند و و همه چیز را برای خودشان طلب میکنند و حتی حاضر نیستند که تو بهخاطر یک چیز بد خوشحال شوی. میگویند کاهانی انصراف داده و خوشحال است. نباید خوشحال باشد، باید پنبهاش را بزنیم. انصراف هم حاضر نیستند، بدهی. تو برای آن آدمها فقط باید بمیری.
کاهانی ادامه داد: از این آدمها الان در جامعه زیاد داریم. از نوع مدیرش و فیلمسازان مثلا فرهیختهای که به سینما گند زدهاند. میخواهند خود زنده باشند و مابقی سینما بمیرند.
کارگردان «اسب حیوان نجیبی است» گفت: من هر وقت عصبانی شدهام دلیلی پشتش بوده. زمانیکه من گفتم فیلم خود را به جشنواره نمیدهم، فیلم را مثلا محترمانه از من گرفتند. در دفتر جشنواره پارسال چندین بار رفتم و آمدم. خزاعی گفت بیا من فیلمت را درست میکنم من گفتم نمیخواهم. گفت فیلمت در بخش مسابقه است. مگر بچهام که این جوری با من حرف میزنید!؟ اما در ادامه شرایط بگونهای پیش رفت که مجبور شدم به خاطر اکران فیلمم از موضعام صرفنظر کنم.
وی با بیان اینکه هیچ وقت نخواسته در کارش تقلب کند، ابراز کرد: همانطور که از جیب خودم و بخش خصوصی فیلم ساختم و با همین صداقتی که فیلم ساختم با ارگانها، آدمها و رسانهها هم ارتباط داشتم.
کاهانی در پاسخ به این سوال که آیا امسال فیلمسازی را رها کرده است، گفت: برای یک فیلم مجوز خواستم و صادر نشد. مثل گذشته حوصلهٔ پیگیری هم ندارم.
وی درباره مشکلات «بیخود و بیجهت» در جشنواره فجر گذشته اظهار کرد: در زمان جشنواره به من گفتند باید فیلم را تغییر دهی ولی من آن را عوض نکردم و آقای خزاعی به من گفت تو آبروی مرا بردی. او انتظار داشت چون ریش گرو گذاشته من فیلم را تغییر دهم اما من برای چنین دلیلی فیلم را عوض نمیکنم. من به او گفتم میتوانم تو را دعوت کنم منزلم و شامی با هم بخوریم ولی به فیلم دست نمیزنم. تو محبتی کردی که اثری دیده شود اگر فکر میکنی مشکل است، نشان نده.
وی با بیان اینکه آنها مجبور شدند فیلم را به دلیل اینکه در جدول بود در زمانش کامل پخش کنند، یادآور شد: خوشحالم آنها فیلم را سالم نشان دادند ولی بعدا اذیت شدم چون آدم آنها نبودم و وقتی مجوز اکران دادند که تمام سرگروهها پر شده بود.
کارگردان فیلم سینمایی «بیخود و بیجهت» با اشاره به اینکه از دلایل انصرافش در مقطعی، نبودن سرگروهها و پرشدن قراردادها هم بوده ادامه داد: در ادامه، یکسری فیلمها متاسفانه حذف و جاهایی خالی شد و با بازشدن جا، فیلم در گروه عصر جدید قرار گرفت.
وی دربارهٔ علت اینکه تهیهکنندگی فیلم «بیخود و بیجهت» را خود برعهده گرفته است، تصریح کرد: فیلمهایم را خودم میتوانم نجات بدهم و باید به همه چیز آن نظارت کنم. تهیهکنندگان دیگر شاید ندانند من چه برنامههایی برای آیندهٔ فیلم خود دارم و ممکن است گیج شوند در نتیجه باید با نظارت خودم انجام شود.
کارگردان و تهیهکننده فیلم سینمایی «بیخود و بیجهت» در خصوص تعداد کم بازیگران اصلیاش در این فیلم گفت: ذات قصه است که میگوید یک فیلم باید چند شخصیت داشته باشد.
کاهانی دربارهٔ روند فیلم سازیاش تشریح کرد: قبلا هم گفتهام، من فیلم نامه ودکوپاژ را کامل مینویسم و تمرین میکنم ولی هیچ چیز در فیلم من وحی منزل نیست. هم دکوپاژ تغییر میکند و هم فیلمنامه ممکن است تغییرکند با اینکه بارها نوشته شده است.
وی ادامه داد: درفیلم من همه پیشنهاد میدهند گریمور، فیلم بردار، صدابردار و بازیگران پیشنهاد میدهند دلیلش هم فضایی است که من دوست دارم شکل بدهم تا افراد در آن راحتتر باشند. هر کس نوعی مدیریت دارد کسانی هم دوست دارند فیلمنامهای که نوشتند به هیچ وجه تغییر نکند.
کارگردان «بیخود و بیجهت» درباره گزینش بازیگران در فیلمهایش اظهار کرد: گزینههای اول من معمولا جواب میدهد و من رویشان فکر میکنم و اوضاعشان را بررسی میکنم و بیگدار به آب نمیزنم و همین است که وقتی به نفر اولی که به ذهنم میرسد و به او زنگ میزنم با همان پرونده را میبندم، چرا که میخواهم بعد از طرح بدانم بازیگرم کیست؟ یعنی بعد از اینکه من طرح را دارم و فیلمنامه را هنوز ننوشتهام باید بدانم چه کسی باید در این فیلم بازی کند؟ این انتخاب زمانی است که من در پیشتولید نیستم و در خانهٔ خود در حال نوشتن هستم.
کاهانی همچنین افزود: سخت به سراغ بازیگرانی که با آنها کار نکردهام میروم چراکه بچههایی که با آنها کار کردهام و یکدیگر را میشناسیم با روحیات من آشناتر بوده و کار با آنها برایم آسانتر است.
وی با اشاره به اینکه در فیلمهایش هرگز از بازیگردان استفاده نکرده است، گفت: بازیگردان اگر بخواهد بازی بگرداند پس کارگردان چه کار کند؟
کاهانی ادامه داد: من ِ نظارت در همهٔ بخشها در فیلم را خود انجام میدهم و به عنوان تهیه کننده مسئولیتی دارم که آدمها را دست هر کسی نسپارم.
این کارگردان همچنین درباره روال دورخوانی در تمرینهایش گفت: به تمرین زیاد و سخت پیش از کلید زدن فیلم اعتقاد دارم.
وی ادامه داد: در «بیخود و بیجهت» شرایط نسبت به فیلمهای گذشته ویژهتربود. قبل از اینکه حتی یک پلان بگیریم در لوکیشن بودیم و فیلم را از اول تا آخر تمرین میکردیم و البته در مورد آخر آن تردیدهایی داشتیم ولی کلیت فیلم را حس میکردیم و فیلمبردار هم فیلم را میدید و این تمرینات سرعت کار را بالا برد و فیلم در سی و دو جلسه فیلمبرداری شد.
کارگردان فیلم سینمایی «بیخود و بیجهت» درباره انتخاب شخصیت کودک فیلم گفت: تقریبا ۱۰۰ کودک را برای بازی در این فیلم دیدم ولی خوب نبودند چرا که به یکسری ویژگیها نیاز داشتم که هر بچهای نداشت. یک روز سعیدخانی و فرزندش را دیدم و گفتم: این کودک بازی میکند؟ او گفت من و مادرش به سختی حریف او هستیم، اگر حریفش هستی کار کن.
کاهانی در پاسخ به این سوال که آیا فیلمنامهٔ «بیخود و بیجهت» را به خاطر توان آن در کم هزینه تولید شدنش انتخاب کرده است اظهار کرد: به این فکر میکردم فیلمی بسازم و قصهای را دستم بگیرم که توان تولیدش را با کمک دوستانم داشته باشم و یکی از دلایلی که سراغ این داستان رفتم این بود که توان پرداخت هزینههایش را داشتیم و در راستای خط فکریام بود.
این کارگردان همچنین افزود: البته افرادی مثل آقای شورجه هستند که وقتی از او پرسیده شد چرا به فیلم «بیخود و بیجهت» توجه نکردید گفت به این دلیل که پروداکشن ندارد. برای آنها این فیلمها کوچک است، آنها بزرگ بودن فیلمها را به تعداد لوکیشنها، تعداد توپ و تانکها، روابط کشورها و بینالملل و… میدانند که همه به خدمت فیلم بیایند و همه بسیج شوند تا دو پلان گرفته شود و گوش فلک را کر کنند و اسمش را هم بیخودی بگذارند فاخر. حالم از پروژههای فاخر هم به هم میخورد.
او گفت: به نظر من فیلم باید بتواند با مردم ارتباط برقرار کند و مردم بتواند آن را ببینند، قصه وآدمهایش را درست تعریف کند.
کاهانی همچنین اضافه کرد: من برای ساخت این فیلم چارهای نداشتم چون من از جایی پول نمیگیرم. خودم و دوستانم هستیم که باید بتوانیم از عهدهٔ فیلم بربیاییم. تا بتوانیم پول فیلم را برگردانیم سود کنیم و ادامهٔ حیات دهیم به علاوه که فیلمهای به ظاهر بزرگ در سلیقه من نیستند. تصور میکنم اغلب فیلمهای به ظاهر بزرگ، علیه مردم بوده و تنها در ظاهر به نفع مردم هستند.
کارگردان «بیخود وبیجهت» دربارهٔ اینکه فیلم را با مردم دیده است؟ گفت: قصد دارم فیلم را با مردم ببینم ولی کار ویژهای در پخش و… انجام نمیدهم چون روحیهاش را ندارم.
وی با اعتقاد به اینکه شرایطش در سینما ویژه است گفت: پز آن را میدهم، سرم را بالا میگیرم، با افتخار راه میروم و خیلی خوشحالم. افتخارم اینست در مقابل آدمهایی که با پول بیتالمال فیلم ساختند، فیلمهایی ساختم که با وجود اکران در بدترین شرایط سود هم کرده است.
کاهانی به ایسنا در پایان سخنانش گفت: از نظر آنها سینمای مستقل وجود ندارد ولی از نظر من وجود دارد چون دوربینام را از آنها نمیگیرم، اصلا کاری با آنها ندارم. من فقط یک کار با آنها دارم که دردسرساز است آن هم مجوز برای ساخت و نمایش فیلم است و برای صدورش پدرم در میآید.
آيندگان خواهند نوشت.تاريخ خواهد نوشت.از يك مادر!از يك مادر دلسوز كه دهان بست و لب به غذا نزد.از مادري خواهند نوشت كه جرمش يك اعتراض بود،يك فرياد.خواهند نوشت از يك بانو!از استواري آن بانو،از شجاعت آن بانو خواهند نوشت از بانويي كه نامش،دهان بسته اش،تن ناتوانش هم لرزه بر اندام زشت و قبيح حكومتي كه غرق در خواب قدرت بود مي انداخت.تاريخ خواهد نوشت از يك بانو از نسرين ستوده!
» خانواده کیانوش آسا کم کاری پلیس را جبران کرد/ انتشار گزارش قتل یک دانشجو، در آستانه 16 آذر
سه شنبه, ۱۴ آذر, ۱۳۹۱
چکیده : هرچند مسئولان به این امید که پروندهی این جنایت مشمول گذر زمان شود تاکنون به آن رسیدگی نکرده اند، اما هیچگاه زمان باعث فراموشی آن نمی شود و به زودی پردهها کنار رفته، حقیقت عیان شده و پیشانی سیاه قاتلان با تمام توان هدف قرار میگیرد. ما هیچگاه در هیچ شرایطی و با هیچ ترفندی در برابر این ظلم بزرگ و جنایت آشکار سکوت نخواهیم کرد و منفعلانه امور را به دست قضا و قدر نخواهیم سپرد؛ بلکه با جدیت تمام و طلب یاری از پروردگار، علاوه بر ادامه ی راه کیانوش، همواره و مصرانه به دنبال معرفی، محاکمه و مجازات علنی آمران و عاملان با هر لباس و در هر مکان بصورت صریح، روشن و دقیق و با حضور خانواده میباشیم.
کلمه: این داستان یک قتل است. قتل دانشجوی سفید پوشی که روز ۲۵ خرداد توسط نیروهای مسلح مستقر در پشت بام پایگاه بسیج ۱۱۷ عاشورا مورد اصابت گلوله قرار گرفت و چندی بعد پیکر خونینش از مانیتور پزشکی قانونی مورد شناسایی خانواده ی وی قرار گرفت.
این داستان یک قتل است، نه یک قتل ساده که شروری بی وجدان می کشد و بسیج و ارتش و پلیس که حافظان ناموسند پیگیر ماجرای قتل می شوند. در اینجا خانواده ای لحظه به لحظه ی فرزندشان را دنبال می کنند تا بتوانند راوی پرونده ی قتلش باشند. قتلی که با یک موبایل ضبط شد و در عرض چند ساعت در مقابل دیدگان دنیا و تاریخ به نمایش در آمد.
به گزارش کلمه، عصر روز دوشنبه مردمی که در مقابل این پایگاه بسیج، لباس جنگ پوشان مسلح را دیدند همانند صدها و هزارها ایرانی دیگر که بعدها تصاویر آن صحنه ها را دیدند، ناباورانه خاطرات خود از بسیج را مرور کردند و هرچند به قول خانواده ی این شهید جوان شاید امروز ثروت، قدرت و منفعت، نویسنده و کارگردان و بازیگران فیلم سرتاسر دروغ «قلادههای طلا» و امثال آن را به ساختنش ترغیب کند؛ ولی مطمئناً خون کیانوش و کیانوشها، خائنان راه آزادی این کشور را خوار و رو سیاه خواهد کرد.
خانواده کیانوش آسا در اطلاعیه ی خود با روایت جزئیات آنچه در آن روزها گذشته، گزارشی از یک قتل ارائه می دهند، گزارشی که باید پلیس و قوه قضاییه ارائه می داد و کوتاهی کرده است. کاری که حداقل انتظار خانواده ی ده ها شهید دیگر جنبش از پلیس و دستگاه امنیتی و قضایی بود. انتظاری که نه تنها هیچ گاه بر آورده نشد، و نه حتی عزمی برای آرام سازی ظاهری اوضاع دیده نشد، که بارها و بارها مسئولان و ماموران با اظهار نظرهای کذب و ضد و نقیض و ناجوانمردانه، نه تنها دل خانواده های کشته شدگان و آسیب دیدگان را به درد آوردند، که شاهدان آن صحنه ها را نیز به فریاد آوردند.
خانواده های شهیدان، زندانیان و آسیب دیدگان در این سه سال بارها و بارها در مصاحبه های خود از شرح آنچه بر آنان رفته و می رود گفته اند اما سیمای ضرغامی و رسانه های وابسته به جریان قدرت با دروغ ها و پنهان کردن واقعیات فریاد آزادی و حق طلبی را خفه کرده و از فرصت داشتن رسانه استفاده می کنند و حقیقت رخ داده در مقابل چشم ها را وارونه نشان می دهند.
خانواده ی آسا در اطلاعیه ی خود در این باره تاکید کرده اند: ما حاضر بوده و هستیم با رسانهها مصاحبه داشته باشیم، به شرطی که گفتههای ما بطور کامل منتشر شود تا افکار عمومی به قضاوت بنشینند. خانوادهی آسا از رسانههایی که بدیهی ترین واقعیات را هم انکار میکنند، دعوت میکند تا در خانه مان حضور یابند و رنجهایی را که در فقدان کیانوش بر ما وارد شده از نزدیک ببینند، بشنوند و درک کنند؛ شاید وجدان خفته گردانندگانشان بیدار شود و از این پس از صحنهسازی و دروغپردازیهای گوناگون دست بردارند و یا حداقل بخشی از حقیقت را بپذیرند.
این گزارش و روایت قتل و حواشی آن این گونه پایان یافته است: هرچند مسئولان به این امید که پروندهی این جنایت مشمول گذر زمان شود تاکنون به آن رسیدگی نکرده اند، اما هیچگاه زمان باعث فراموشی آن نمی شود و به زودی پردهها کنار رفته، حقیقت عیان شده و پیشانی سیاه قاتلان با تمام توان هدف قرار میگیرد. ما هیچگاه در هیچ شرایطی و با هیچ ترفندی در برابر این ظلم بزرگ و جنایت آشکار سکوت نخواهیم کرد و منفعلانه امور را به دست قضا و قدر نخواهیم سپرد؛ بلکه با جدیت تمام و طلب یاری از پروردگار، علاوه بر ادامه ی راه کیانوش، همواره و مصرانه به دنبال معرفی، محاکمه و مجازات علنی
آمران و عاملان با هر لباس و در هر مکان بصورت صریح، روشن و دقیق و با حضور خانواده میباشیم.
متن کامل این اطلاعیه که در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:
باز شوق یوسف ام دامن گرفت پیر ما را بوی پیراهن گرفت ای دریغا نازک آرای تن اش بوی خون میآید از پیراهن اش
ای برادرها خبر چون میبرید این سفر آن گرگ یوسف را درید یوسف من، پس چه شد پیراهن ات بر چه خاکی ریخت خون روشن ات
بر زمین ِ سرد، خون ِ گرم تو ریخت آن گرگ و نبوداش شرم تو تا نپنداری ز یاد ات غافلم گریه میجوشد شب و روز از دل ام
به نام حق و راستی و با سلام و درود به روان پاک و سر افراز کیانوش آسا، شهید جاودان وطن و سلام به ملت بزرگ ایران
در تاریخ پرحادثهی این مرز و بوم، زنان و مردان بسیاری بخاطر سرافرازی میهن و پاسداشت انسانیت، جان ارزشمند خود را فدا کردهاند و کیانوش به عنوان یک دانشجو نمونهای بارز در سالهای اخیر ایران بوده است که به عنوان نماد حقطلبی در حافظهی تاریخی ملت، از جمله دانشگاهیان ماندگار خواهد بود. آری کیانوش آسا، فرزند همهی ملت است.
در آغاز ما خانواده آسا ضمن تبریک شانزدهم آذر به ملت ایران به خصوص رهروان راه علم و دانش، انزجار خود را از کشتار مردم بیپناه سوریه توسط رژیم بشار اسد ابراز میکنیم و آرزو داریم روزی برسد در هیچ جای عالم، پاسخ ندای آزادی، آتش گلوله نباشد. همچنین همدردی و همدلی خود را با خانوادههای جانباختگان حوادث پس از انتخابات ۲۲ خرداد ۱۳۸۸، آسیبدیدگان، زندانیان سیاسی و عقیدتی و فعالین راه آزادی و حقوق انسان ها اعلام می کنیم و نیز سپاسگزار و قدردان هموطنانی هستیم که به دنبال از دست دادن برادر و فرزندمان به طرق مختلف، تاکنون در کنار ما بودهاند.
ما تاکنون چند بار مواضع خود را در مورد قتل کیانوش عزیزمان اعلام کرده و تا حدودی افکار عمومی و مسئولین را از اوضاع و احوال و نظرات و انتظارات خویش آگاه نمودهایم. حال با زخمهای عمیقی بر قلب هایمان، تصمیم گرفتیم در پاسخ به اظهارات کذب برخی مسئولین و همچنین برای اطلاع عموم بخصوص کسانی که پیگیر پروندهی این جنایت بوده و هستند، نکاتی را یادآور شویم.
حدود سه سال و نیم از فقدان کیانوش، پارهی تن و امید فردایمان گذشت. او که حقیقت نسل سوختهی ماست، جایش را پیش خدا پیدا کرد و دیگر نیست که ستم و سیاهی را ببیند. اما خون این جوان نخبهی کُرد که مظلومانه بر خاک وطن ریخته شد همواره میجوشد و روزی دامنگیر قاتلانش خواهد شد؛ بدیهی است اشخاصی که بطور مستقیم یا غیر مستقیم در این جنایت دست داشتهاند باید محاکمه و مجازات شوند. قاتلانی که امروز خوشحالند ولی در روز موعود، در دادگاه عدالت گریان خواهند بود و در آن زمان از گناه بزرگشان نخواهیم گذشت؛ چرا که حاصل زندگیمان را به گلوله بستند. به یقین آتش زیر خاکستر، در زمان شعله گرفتن، خشمگین و سوزاننده خواهد بود؛ نه امروز و نه آن وقت به هیچ وجه کوتاه نخواهیم آمد و با قدرت، حق خود و کیانوش را خواهیم ستاند. مگر میشود آه سرد و نالههای شبانه روز مادر، ماتم برادران و اشک خواهران، فراموش شده یا بی نتیجه بماند.
کیانوش از فرزندان آزاداندیش این سرزمین بود. کُرد یارسان اهل حق از ایل سنجابی و زاده کرمانشاه که با پشتکار قوی توانست تحصیلات ابتدایی، راهنمایی و متوسطه را در این شهر فقیر و جنگ زده با رتبههای عالی به پایان رساند. وی در بسیاری از المپیادها و مسابقات علمی-هنری دانشآموزی جزو نفرات برگزیده بود. هنوز دوران دبیرستان را به پایان نرسانده بود که پدر را از دست داد و از آن پس مادر به جبر زمانه برایش هم مادر بود و هم پدر. مادری که نان از دهان خود میگرفت تا فرزندش بالنده شود، درس بخواند و به عنوان یک نخبه، نه با پول و رابطه و نه با کرنش در برابر بی سوادان، نالایقان و چپاولگران، که در عین تنگدستی، مستأجری و محدودیتهای فراوان اقتصادی ضمن کار کردن در کنار تحصیل، بخاطر کفایت و شایستگی به شأن و منزلت اجتماعی برسد. دانشآموزی که در مدرسه بخاطر عقاید شخصیاش به عنوان اقلیت مذهبی، از حداقل امکانات عمومی نیز برخوردار نبود، در سال ۱۳۸۲ با نه ماه مطالعه فشرده در رشتهی مهندسی شیمی، گرایش نفت و گاز، به دانشگاه رازی کرمانشاه راه یافت. پس از اتمام دورهی کارشناسی، با چند ماه تلاش پیوسته، بلافاصله برای تحصیل دورهی کارشناسی ارشد در سال ۱۳۸۶ در دانشگاه علم و صنعت ایران، رشتهی مهندسی شیمی، گرایش طراحی، شبیه سازی و کنترل فرآیندهای نفت و پتروشیمی پذیرفته شد و تحصیلاتش را با موفقیت ادامه داد تا در خرداد ۸۸ به مرحلهی تدوین پایان نامه تحصیلی دوره کارشناسی ارشد رسید. اما دفاع از حقوق خود و هموطنان، مجال دفاع از پایان نامهاش را نداد. او تا آخرین لحظهی حیات، تلاشگری موفق در راه علم و عرفان و هنر بود.
او علاوه بر فعالیتهای علمی، در عرصهی موسیقی و هنر نیز فعال بود. تنبورنوازی خودآموخته و قابل و در نقاشی، کاریکاتور و خطاطی نیز خوش ذوق بود. کیانوش با توجه به روحیاتش، اهمیت زیادی برای حفظ و نگهداری محیط زیست قائل بود؛ و سالها فعالیتش در انجمن زیستمحیطی جبهه سبز کرمانشاه (صلح سبز)، نشانگر این روحیه او بود. فردی مهربان، دلسوز، صبور، میهن دوست و عاشق کار و تلاش و زندگی بود.
کیانوش دانشجویی آگاه بود؛ او که دارای حساسیت و دغدغهی فراوان و مطالعهی گسترده در ضمینهی اوضاع اجتماعی، فرهنگی و سیاسی کشور و همواره پیگیر مسایل روز جامعه و دانشگاه بود در راهپیمایی میلیونی، میدان امام حسین تا میدان آزادی، همراه با مردم شرکت جست. اما پاسخ این حضور، دو گلوله بود که جانش را گرفت و ما را در اندوهی بی انتها فرو برد تا غم و رنجی فراتر، عمیق تر و عظیم تر از سال های سال آوارگی از جنگ، یتیمی، محرومیتهای گوناگون و وضعیت به شدت سخت مالی را به دوش بکشیم و برای همیشه در عزای کیانوش مهربان و خیرخواه بنشینیم. حال اولین سوالی پیش میآید این است که چرا این اتفاق رخ داد؟ چرا کیانوش کشته شد؟ به چه جرمی؟ به کدامین گناه؟
شاید بهتر باشد در اینجا مختصری از اتفاقات ظهر روز ۲۵ خرداد ۸۸ تا تحویل پیکر بیجان کیانوش در ظهر ششم تیر ارائه گردد. این اطلاعات از طریق پیگیری و صحبت با تعدادی از پرسنل بیمارستان رسول اکرم، اداره آگاهی شاهپور و کلانتریهای محدودهی خیابان و میدان آزادی، گزارش پزشکی قانونی، اطلاعات موجود پرونده در شعبه هفتم دادسرای جنایی، پرونده ای که در ماه های آغازین وقوع این جنایت در دادسرای واقع در ابتدای خیابان ۱۲ فروردین و زیر نظر قاضی شهریاری تشکیل شده بود، اظهارات بازجوها، بازپرسها و مقامات امنیتی و قضایی در زمان بازداشت اعضای خانواده و نیز مراجعهی ما برای پیگیری پرونده، صحبت با تعدادی از زخمیها و راهپیمایان غروب ۲۵ خرداد و دوستان و همراهان کیانوش در آن روز، اظهارات همسایگان پایگاه بسیج ۱۱۷ عاشورا که از پشت بام خانه شاهد وقایع آن روز بودند و گفتههای کسانی که او را بعد از اصابت گلوله اول (در حالی که از اطرافیان تقاضای کمک میکرد) از محل حادثه دور کرده اند، تصاویر و فیلمهایی که از طریق تلفن همراه و دوربینهای غیر حرفه ای توسط حاضرین ضبط شده و بین مردم دست به دست گردیده تا به ما رسیده یا در تلویزیونهای جهانی نمایش داده شده و اظهارات تعدادی از فرماندهان بسیج، سپاه، نیروی انتظامی و مقامات استانداری تهران، بدست آمده است.
آنچه برای ما روشن شده، این است که کیانوش در روز دوشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ ساعت ۱۲:۳۴ ظهر، پیام زیر را در وبلاگش منتشر کرده و آن را برای دوستانش ارسال میکند:
«سلام به همهی دوستان عزیز من دیروز خیابان مطهری بودم خدارو شکر مردم دارند حرکت میکنند بعد از اعتراضات ۴ شنبه دیروز هم میدان ونک خیابان مطهری خیابان ولیعصر میدان فاطمی دانشگاه شریف تهران و امیر کبیر صحنهی اعتراض و اعتصاب مردم و دانشجوها بود رئیس جمهور نامنتخب که قرار بود مصلی سخنرانی کند با دیدن اعتراضات سخنرانی را به میدان ولیعصر منتقل کرد تا در اتمام مراسم مانور قدرت بدهد اما بالاتر از میدان ولیعصر و در تقاطع مطهری انبوه مردم حاضر بودند که با وجود چند طیف مختلف از نیروهای سرکوب گر باز شعار حمایت از موسوی و اصلاحات و فریاد تقلب تقلب سر میدادند و بلافاصله نیروهای چماق بدست بسمتشان حمله ور میشدند و گاز اشک آور میزدند باور کنید تا حالا اینقدر موتور و چماق با هم ندیده بودم بسیجیها از ۱۲ سال گرفته تا ۶۰ سال برای سرکوب آمده بودند.»
سپس او در حدود ساعت ۲ بعد از ظهر به همراه چند نفر از دوستان دانشجویش برای شرکت در راهپیمایی از دانشگاه خارج میشود و از طریق مترو، خود را از ایستگاه دانشگاه علم و صنعت به ایستگاه میدان انقلاب میرساند در آنجا از مترو پیاده شده و به همراه دوستانش به جمعیت میلیونی مردم میپیوندد و مسیر میدان انقلاب تا میدان آزادی را به همراه راهپیمایان طی میکند.
در میدان آزادی، میان مردم بوده اما با شنیدن صدای گلوله و دیدن دود و آتش در نزدیکی میدان آزادی، به همراه سیلی از جمعیت حاضر، به محل حادثه یعنی خیابان محمدعلی جناح، کوچه صفا، نزدیک پایگاه بسیج ۱۱۷ عاشورا میرود. در آنجا تعدادی از حاضرین در حال شعار دادن علیه بسیجیان بودند. همچنین از دو طرف سنگ پرانی به سوی یکدیگر صورت میگیرد. پس از مدتی تحرکات و تحریکات دو طرف، نیروهای بسیجی مستقر در داخل و پشت بام پایگاه ابتدا با گلولههای مشقی و سپس با گلولههای جنگی و سازمانی، (بر خلاف ادعای مقامات بسیج و سپاه که گلولههای شلیک شده از اسلحهی بسیجیان در آن روز را غیر سازمانی عنوان میکنند) بصورت تک تیر و سپس رگبار به سوی حاضرین تیراندازی میکنند. در این میان کیانوش با گلوله جنگی، توسط یکی از این بسیجیان مستقر در پشتبام پایگاه مورد اصابت قرار میگیرد.
تصاویر زیر از ویدئوی موجود در فضای مجازی مربوط به لحظهی اصابت گلوله به کیانوش گرفته شده است.
ويديو:
او در لحظهی حادثه پیراهن سفید آستین کوتاه و شلوار جین آبی رنگ بر تن داشته است. خانوادهی آسا از مردم درخواست میکند چنانچه اطلاعات بیشتری از زمان حادثه و پس از آن دارند، از طریق آدرس الکترونیکی kianooshasa1388@gmail.com به ما اطلاع دهند؛ شاید به روشن تر شدن بیشتر واقعه کمک کند.
کیانوش پس از زخمی شدن، از مردم حاضر کمک میخواهد. پس از آنکه به کمک پنج نفر از مردم جابجا میشود، خود را معرفی کرده و اطلاعات شخصی اش را به آنها میگوید. سپس با آمبولانس بیمارستان یا اتومبیل یکی از شهروندان به بیمارستان رسول اکرم منتقل میشود.
بنا به اظهارات پرسنل بیمارستان مذکور در غروب دوشنبه ۲۵ خرداد، تعدادی از زخمیها و کشتههای آن روز، به آنجا منتقل شدهاند و در حالی که پزشکان و پرستاران مشغول مداوای زخمیها بوده اند، نیروهایی که یونیفرم سازمانی خاصی بر تن نداشتند، وارد بیمارستان شده و کنترل امور را بدست میگیرند و تمامی کشتهها و تعدادی از زخمیهای آن روز را از بیمارستان خارج و به مکان نامعلومی منتقل میکنند؛ این مسائل باعث اعتراض و تحصن پزشکان و پرستاران میگردد.
از آن زمان تا ظهر روز جمعه ۲۹ خرداد یعنی زمان تحویل جسد به پزشکی قانونی، اطلاع دقیقی از وضعیت کیانوش نداریم. در مدت چند روز مفقود بودنش، ما به مراکز و ارگانهای متعددی از جمله حفاظت اطلاعات ناجا، زندان اوین و کهریزک، پلیس امنیت، اداره آگاهی شاهپور، بیمارستانها و کلانتریهای محدودهی آزادی، دادگاه انقلاب و هر جایی که کمترین احتمالی برای پیدا کردن سرنخی از وضعیت کیانوش میرفت، مراجعه کردیم اما در همهی موارد نه تنها کمکی به ما نمی شد بلکه ما را با آن وضع نگران از جایی به جای دیگر و از فردی به فرد دیگر ارجاع میدادند.
از جمله در موردی یکی از افسران انتظامی گفت کیانوش در اوین زندانی میباشد و حاضر است با دریافت مبلغ ۵۰۰ هزار تومان، ظرف ۴۸ ساعت، خبر موثقی از وضعیت کیانوش و مکان دقیق نگهداری او به ما بدهد؛ ولی ما به خواستهاش عمل نکردیم. تا اینکه پس از چند روز جستجوی مداوم خانواده و دوستان و آشنایان، در صبح سوم تیر، ناباورانه تصویر جسد خونین کیانوش را در مانیتور پزشکی قانونی در میان تصاویر تعدادی دیگر از اجساد یافتیم. تصاویری که از کیانوش دیدیم، دهان پر از خون، اثر دو گلوله بر بدن و چهرهی تغییر یافتهی او را نشان میداد؛ بطوری که برادرش (کامران) در ابتدا قادر به شناسایی او نشد، اما خواهرش تأیید کرد که آن، تصویر جسد کیانوش است. فردای آن روز در چهارم تیر با حکم قاضی از دادسرای جنایی، جسد توسط خانواده در سردخانهی پزشکی قانونی، رویت و شناسایی قطعی شد.
حال با توجه به این موارد و مواردی دیگر که تا کنون بارها در سازمانهای اطلاعاتی، امنیتی و محکمههای قضایی گفته ایم، پرسشهایی در ذهن داریم که تاکنون پاسخی برای آنها نیافتهایم ما همواره خواسته و میخواهیم که:
اول- چه شخص یا اشخاصی با مجوز چه فرد، افراد یا سازمانی و با چه قصد و هدفی، از پشتبام پایگاه بسیج ۱۱۷ عاشورا به سوی کیانوش تیراندازی کردهاند؟
دوم- طبق تحقیقات ما و بر اساس اظهارات شاهدان محل حادثه، ابتدا تنها یک گلوله به کیانوش اصابت کرده، سپس او زخمی و به بیمارستان منتقل میشود. چه کسانی، چرا و با چه مجوزی او را از بیمارستان خارج کردهاند؟ در حالی که به گفتهی پزشکان، زخمیها در حال مداوا بودهاند و نمیبایست جابجا میشدند.
سوم- اگر کیانوش در بیمارستان هنوز زنده بوده، پیکر زخمی او را چرا و به کجا منتقل کردند؟
چهارم- با اینکه کیانوش روز ۲۵ خرداد مورد اصابت گلوله قرار گرفته، اما تاریخ تحویل جسد به پزشکی قانونی ۲۹ خرداد است. در طول این چند روز پر ابهام، کیانوش که نه در بیمارستان و نه در پزشکی قانونی بوده، در کجا نگهداری میشده و چه شرایطی داشته است؟ آیا ارگان دیگری وجود دارد که جسد قبل از تحویل به پزشکی قانونی در آنجا نگهداری شود؟
پنجم- در بیمارستان رسول اکرم و احیانأ پس از آن، مراقبت های پزشکی در چه سطحی بوده است؟ آیا مداوای لازم و کافی بر روی کیانوش زخمی انجام گرفته است؟
ششم- اگر کیانوش در بیمارستان جانش را از دست داده، چرا بلافاصله به پزشکی قانونی منتقل نشده است؟
هفتم- وقتی برای شناسایی جسد به پزشکی قانونی مراجعه کردیم، علاوه بر اثر گلوله اول، اثر گلولهی دیگری در بدن او وجود داشت. از طرفی گزارش پزشکی قانونی ناقص بوده زیرا به این نکته که گلوله های موجود در جسد، از یک یا دو اسلحه و در یک یا دو زمان متفاوت شلیک شده یا خیر، اشاره ای نکرده است و فقط علت فوت را «اصابت گلوله» عنوان نموده است. چرا روز، ساعت فوت و دیگر جزییات نحوهی مرگ تشریح نشده است؟
هشتم- اگر دو گلوله، همزمان و در یک مکان به کیانوش اصابت نکرده، پس گلولهی دوم که یقینأ باعث مرگ او شده، کی، کجا، چگونه، چرا و توسط چه کسی به بدن زخمی او شلیک شده است؟
نهم- چرا نسخههایی از گزارش اسلحه شناسی و دیگر تحقیقات و گزارش های پرونده را تاکنون به ما یا وکیل پرونده تحویل نداده اند؟
دهم- با توجه به اینکه کیانوش ابتدا به بیمارستان رسول اکرم منتقل شده، اگر در آنجا جان خود را از دست داده، بنا به نزدیکی فاصله، باید به پزشکی قانونی واقع در غرب تهران تحویل داده میشد. چرا برخلاف روال معمول، جسد به پزشکی قانونی کهریزک که بسیار دورتر از بیمارستان رسول اکرم میباشد، تحویل داده شده است؟
یازدهم- تحویل دهنده جسد به پزشکی قانونی چه شخص یا اشخاصی و وابسته به کجا بودهاند و چگونه توانستهاند با آسودگی خاطر و بدون ترس از پیگیری و بازداشت، روزانه جسد خونین جوانی را که مورد اصابت دو گلوله قرار گرفته بود تحویل پزشکی قانونی دهند؟ چرا در نامه پزشکی قانونی بدون ارائه هرگونه جزئیاتی از آن شخص یا اشخاص تنها به عنوان «ناشناس» نام برده است؟
دوازدهم- عینک، لباسها، تلفن همراه و دیگر وسایل شخصی کیانوش در کجا نگهداری شده یا میشود و چرا آنها را به ما تحویل نمی دهند؟
سیزدهم- چرا با وجود دستگاههای اطلاعاتی، امنیتی و قضایی متعدد و بعضاً موازی تا کنون آمران و عاملان این جنایت معرفی، محاکمه و مجازات نشدهاند؟
بدین گونه برای همیشه دفتر زندگی کیانوش را بسته و درِ یک دنیا ماتم و اندوه را برای ما باز کردند. در این مدت چه روزهای سیاه و دشواری که بر ما نگذشت. غم از دست دادن کیانوش برای ما بسیار سنگین، فاجعهبار و زبان قاصر از گفتن آن میباشد. در این میان با خود میگوییم ای کاش نیروهای امنیتی، قضایی و نیروهای به ظاهر خودسر، از آزار خانوادههایی که عزیز خود را در حوادث پس از انتخابات از دست دادهاند پرهیز میکردند. بجز معدود افرادی در ردههای پایین ترِ مسئولیت که رفتار درستتری داشته اند، در اکثر موارد متاسفانه برخوردهای نامناسبی با ما صورت گرفت.
آیا بهتر نبود نیروهای امنیتی و اطلاعاتی بجای تحت فشار قرار دادن خانواده ای داغدار و عزادار و اطرافیانشان و ورود به حریم خصوصی آنان به اشکال گوناگون همچون شنود تلفن و کنترل رفت و آمدها، وقت و توان خود را برای رفع بخشی از ناهنجاریهایی که آشکارا و شبانه روز در سطح شهر کرمانشاه وجود دارد، صرف میکردند؟ خرید و فروش آسان مواد مخدر و داروهای روانگردان به هر مقدار، انواع فساد، فحشا و آسیبهای اخلاقی، زورگیری، فراوانی کودکان کار و خیابان، کودکان رها شده، تکدیگری بومی و غیربومی، ابتذال و تنفروشی، سرقت و ناامنی (در یک سال گذشته منزل ما سه بار مورد سرقت قرار گرفته است و در هیچ یک از موارد سارقان دستگیر نشدهاند)، عربدهکشی، گردنکشی و لاتگری با بازوهای بادکرده، افزایش وحشتناک مصرف قلیان، گسترش روزافزون خرافات، رشوهخواری، فالبینی و رمالی، از جملهی این ناهنجاریها است که با دقت کردن و قدم زدن در گوشه و کنار و مرکز شهر، پارکها، شهرکها و یا نگاهی به صفحات روزنامهها، این را برای کسانی که پیگیر شوند، روشن میکند.
همچنین سال هاست که کرمانشاه جولانگاه اراذل و اوباشی شده که با چاقو، قمه و شمشیر حریف میطلبند و کسی را یارای جلوداری آنها نیست. اینان به راحتی سوار بر موتور نمایش زور و قدرت میدهند، به این و آن حمله می کنند و هر کس که در دفاع از خود در مقابلشان بایستد با شدیدترین وضعی به او حملهور میشوند و با او برخورد میکنند. در اکثر موارد پیگیری های انتظامی و قضایی هم به دلایل متعدد از جمله بی عدالتی به جایی نمیرسد، در این حملات زنان و دختران هم از آسیبها مصون نیستند و به راحتی حق آنها نیز ضایع میشود و صلاح بر آن است که هر کس برای جلوگیری از ریختهشدن آبرویش، تسلیم شده و سکوت کند.
در این شرایط اسفناک زندگی در کرمانشاه، نیروهای اطلاعاتی و امنیتی نه تنها تاکنون اقدام عملی جدی و نتیجه بخشی برای پیدا کردن آمران و عاملان قتل کیانوش انجام ندادهاند بلکه بجای اینکه حافظ امنیت ما باشند، تهدیدی برای ما و اطرافیانمان شدند. آیا قتل کیانوش کم بوده که رفتار این نیروها، نیز باعث تحمیل اضطراب و فشار بر ما و دوستان و آشنایان مان شود؟ کار گذاشتن دوربین بر سر مزار کیانوش، کنترل رفت و آمد و تهدید خویشاوندان و آشنایان، به چه منظوری میباشد؟ در حالی که با وجود دوربین و کنترل همه جانبه، اراذل و اوباشی که چندین بار به سنگ مزار کیانوش تعرض کرده و به آن اسید پاشیدند و با کندن درخت سروی که مادر و دایهاش بر سر مزارش کاشتند به آن نیز رحم نکردند، هیچگاه بازداشت نشدند. ولی به بهانههای مختلف ما توسط پلیس امنیت، وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه بازداشت شدیم.
در زندان قزلحصار کرج و زندان دیزل آباد کرمانشاه، به بهانهی بازرسی بدنی، کامران را مجبور کردند تا برهنه شود و علاوه بر زندان اوین، یک ماه او را در بند زندانیان خطرناک، محکومین به اعدام و توزیعکنندگان و مصرفکنندگان مواد مخدر در زندان قزلحصار نگه داشتند. همچنین چند مرحله افسردگی شدید روحی برخی اعضای خانواده، باعث ماه ها بستری شدن در بیمارستان گردید. بازداشت و بازجویی از مادر، برادران و خواهران کیانوش و استفاده از چشمبند، برخوردهای غلط، غیرقانونی و توهینآمیز چه معنایی دارد؟ آیا این رفتارها انسانی است؟
باید گفت رفتار ارگانها و سازمانهای مسئول، خصوصاً در قوهی قضاییه در مواجهه با پروندهی قتل کیانوش بسیار ناعادلانه، سوالبرانگیز و به دور از انصاف و انسانیت بوده است. مسئولین ذیربط از وظیفه خود در این پرونده شانه خالی کرده، دروغ گفته و فرافکنی میکنند. دردآورتر و جالبتر اینکه در مواردی بجای محکومیت این جنایت بزرگ، بیشرمانه آن را انکار میکنند. دروغگو، خائن و خائن، ترسو است. اما در جواب دروغگویان و انکارکنندگان واقعیات باید گفت که اگر کیانوش کشته نشده پس چه اتفاقی برایش رخ داده است؟ و او اکنون کجاست؟!
مطمئناً تغییراتی که بلافاصله در شکل ظاهری ساختمان پایگاه بسیج ۱۱۷ عاشورا صورت گرفت نیز در راستای همین ادعا و برای پاک کردن صورت این مساله است؟!
بر کسی پوشیده نیست که مناطق مختلف از نظر امنیتی و نظامی تقسیمبندی شدهاند و هر منطقه مسئولی دارد و امکانات، تعداد نفرات، اسلحه ها، گلولهها و جزئیات یک مرکز نظامی ثبت بوده و در اختیار مقامات و سازمانهای فوق قرار دارد. چگونه ممکن است در یک پایگاه، گلولههای متعددی به سوی افراد شلیک شود اما مسئولین مربوطه نتوانند بفهمند چه اتفاقی و چگونه رخ داده است؟
با اینکه بارها گفتهایم دیه و مواهب نمی خواهیم، قاتل را معرفی کرده و پاسخ پرسش هایمان را بدهند، همواره مراجع مختلف به شکلهای گوناگون، به خانواده و وکیل مان پیشنهاد دریافت دیه داده اند. حضور افراد از طرف ارگانها و سازمانهای مختلف حکومتی در منزل ما و آوردن تابلو، لوحها و … برای به اصطلاح دلجویی به چه منظوری بوده است؟
کسانی هم بودند که تلاشهای فراوانی کردند تا به دلایلی جالب از جمله همنوردی کیانوش با دانشجویان در برنامههای کوهنوردی و تنبورنوازی برای آنها او را که به ملیت ایرانی و هویت کُردی خود افتخار میکرد، به حزب یا گروهی مشخص منسوب کنند تا بتوانند جنایت رخ داده را وارونه جلوه دهند و از این طریق خانواده را به سکوت وادار کنند. هر روز داستانی تازه به شکلی جدید و با سرمایهگذاری کلانی عنوان میشود. شاید امروز ثروت، قدرت و منفعت، نویسنده و کارگردان و بازیگران فیلم سرتاسر دروغ «قلادههای طلا» و امثال آن را به ساختنش ترغیب کند؛ ولی مطمئناً خون کیانوش و کیانوشها، خائنان راه آزادی این کشور را خوار و رو سیاه خواهد کرد.
ما، همهی مسئولین را به رعایت اخلاق، انصاف و انسانیت در گفتار و رفتار دعوت میکنیم. پیشنهادمان هم به مسئولین امنیتی این است در روزهایی با لباس عادی! و به قصد کنترل رفت و آمدها بر سر مزار کیانوش در قطعه ۵۸ آرامگاه باغ فردوس کرمانشاه یا آن حوالی حاضر میشوند، حرف های مردم را هم گوش کنند که چه میگویند و با چه عناوینی از آنها یاد میکنند! و نسبت به اعمال و رفتارهایشان چه نظری دارند.
از کسانی هم که سعی کردند از زبان خانوادههای جانباختگان حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری، نامزدهای معترض در انتخابات یا همفکران آنان را مسبب رخ دادن این جنایت بدانند و یا حتی یک یا چند نفر از دوستان و یا همفکران کیانوش را به عنوان قاتلانش معرفی کنند، باید پرسید در ذهنتان چه میگذرد؟ آیا دایه مهربانتر از مادر شدهاید که از طرف خانوادهی ستم کشیده ما این گونه سخن میگویید و برای این و آن خط و نشان میکشید؟ چه کسی به شما اجازه داده است در تریبونها و رسانههایی که ناعادلانه بر آن چنگ زده و اشغال کردهاید با گستاخی تمام به جای ما اینگونه ابراز عقیده کنید؟
در این میان بسیاری از نخبگان سیاسی و مدنی و برخی مدعیان اصلاح طلبی نیز، در حوادث پس از انتخابات، به درستی عمل نکردهاند و در مواردی تناقض، تضاد و کوتاهی در رفتار و گفتارشان نمایان شد؛ اما از دید خانوادهی آسا، آقایان کروبی و موسوی در جریان انتخابات ۸۸ و حوادث پس از آن سربلند بوده اند. خانواده آسا ضمن آرزوی سلامتی برای آقایان مهدی کروبی و مهندس میرحسین موسوی و خانم دکتر زهرا رهنورد و ضمن قدردانی از درایت، شجاعت، مقاومت و وفاداریشان به مردم، آرزوی آزادی هر چه سریعتر آنان و همهی زندانیان سیاسی و عقیدتی کشور را دارد. همچنین برای محمد خاتمی، توانایی و شجاعت بیشتر در پیشبرد اعتقاداتش و انجام اموری که در پیش گرفته و از او انتظار میرود آرزومند است.
متن پیام میرحسین موسوی:
شهادت شهد شیرین رضای حق است
اینجانب شهادت کیانوش آسا این بنده برگزیده خدا را به ملت شریف ایران، بخصوص مردم مقاوم و نستوه استان کرمانشاه، خانواده گرامی و وفادار و بازماندگان محترمش تبریک و تسلیت میگویم و صمیمیترین درود خود را بر روح پاک و خون به ناحق ریخته او نثار میکنم.
والسلام علی عبادالله الصالحین – میرحسین موسوی خامنه
همچنین لازم میدانیم به عملکرد بسیاری از رسانههای داخلی در مواجهه با این جنایت اعتراض کنیم. باید گفت رسالت رسانه بیان واقعیات و انتقال درد و رنجهای مردم است؛ اما بسیاری از رسانههای حکومتی با آزادی مطلق و بدون اینکه به هیچ فرد یا نهادی پاسخگو باشند، سیاه را سفید و سفید را سیاه جلوه میدهند و در خبرها دروغ میگویند، دروغ مینویسند و واقعیات را وارونه جلوه میدهند. آنها توجه نمیکنند که امروزه دیگر قرنطینهی اطلاعاتی امکانپذیر نیست و این سخنان ناصواب، در نهایت، تاثیر منفی بر مشروعیت خود آنان خواهد داشت.
ما حاضر بوده و هستیم حتی با همین رسانهها مصاحبه داشته باشیم، به شرطی که گفتههای ما بطور کامل منتشر شود تا افکار عمومی به قضاوت بنشینند. خانوادهی آسا از رسانههایی که بدیهی ترین واقعیات را هم انکار میکنند، دعوت میکند تا در خانه مان حضور یابند و رنجهایی را که در فقدان کیانوش بر ما وارد شده از نزدیک ببینند، بشنوند و درک کنند؛ شاید وجدان خفته گردانندگانشان بیدار شود و از این پس از صحنهسازی و دروغپردازیهای گوناگون دست بردارند و یا حداقل بخشی از حقیقت را بپذیرند. از رسانههای مستقل نیز انتظار میرود در پیگیری اینگونه فجایع، جدیت بیشتری از خود نشان دهند. چرا که تکریم و ادامهی راه کسی که به خاطر دفاع از حقانیت و انسانیت، جانش را فدا کرده، وظیفهی اخلاقی تک تک ماست و بدون شک این رسانهها، شرایط بهتری برای پیگیری وضعیت جانباختگان و آسیب دیدگان حوادث پس از انتخابات دارند.
با امید اندکی که به نمایندگان دوره هشتم مجلس شورای اسلامی داشتیم، علاوه بر ریاست قوه قضائیه، به کمیتهی ویژه حوادث پس از انتخابات که از سوی آنها تشکیل شد و برخی ارگانهای دیگر از جمله ریاست قوه قضاییه، شورای عالی امنیت ملی، رئیس مجلس، کمیسیون امنیت ملی و اصل ۹۰، فراکسیون نمایندگان کُرد و تک تک نمایندگان کرمانشاه در مجلس، نامه نوشتیم و نسخه ای از گزارشهای موجود پرونده قتل کیانوش را پیوست نامهها برایشان ارسال کردیم، اما نه تنها پاسخی دریافت نکردیم، بلکه با قرائت نتیجهی گزارش کمیتهی ویژه در صحن علنی مجلس، ناباورانه شاهد بودیم که واقعیات وارونه شده و اصل مطلب از قلم افتاده است.
متن گزارش منتشر شده از سوی مجلسی که باید نمایندهی ملت باشد، گفتار و رفتار نیروهای امنیتی و اطلاعاتی را برای ما تداعی کرد. گزارشی که حتی اعتراض برخی نمایندگان همان مجلس را نیز در پی داشت. ما همواره پیگیر این جنایت بوده ایم و از مسئولین خواسته ایم که صدای دادخواهی ما را بشنوند و رسیدگی کنند. هرچند جای بسی تاسف است که برای تاثیرگذاری این صدا، راه دراز، موانع و سدهای بزرگی در پیش است.
ما مدت هاست از این مجلس قطع امید کردهایم و مراجع پیگیر این قضیه، فعالان نهادهای حقوق بشری بوده اند. بی تردید حقوق بشر یک ارزش جهان شمول و خواسته همگانی است. حق حیات، بدیهیترین حق انسان است و بی شک قتل کیانوش و محرومیت او از این حق، نقض حقوق اولیه بشر است. ما از همه فعالین اجتماعی و سیاسی و انجمنها و نهادهای حقوق بشری داخل و خارج کشور درخواست میکنیم که همچنان پیگیر این جنایت باشند و در این راستا تلاشهای لازم را انجام دهند و از همه عزیزانی که تاکنون همراهمان بودهاند بخصوص وکیل محترم دکتر صالح نیکبخت که پیگیری قضایی آن را برعهده داشت صمیمانه تشکر کنیم.
خانوادهی آسا ضمن تقدیر از شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد (که جمهوری اسلامی هم از اولین اعضای آن میباشد) و تشکر از انتخاب گزارشگر ویژه این شورا در امور ایران، که در گزارش دوم خود به مساله قتل کیانوش اشاره کرده، از آقای احمد شهید تقاضا دارد تا از قوه قضاییه بخواهد جزییات کامل پرونده کیانوش و مدارک و گزارشهای ضمیمهی آن را که در بیمارستان رسول اکرم، پزشکی قانونی، شعبه هفتم دادسرای جنایی، اداره آگاهی شاهپور و نزد قاضی پرونده قرار دارد و بسیاری دیگر از مدارک و شواهد که به دلیل مهر محرمانه روی پرونده، دور از دسترس خانواده نگهداری میشود، به طور کامل در اختیار ایشان قرار دهند و در صورت حضورشان در ایران، امکان ملاقات با ایشان را داشته باشیم. ما آمادگی داریم در ملاقات حضوری در ایران و یا کشوری دیگر با آقای احمد شهید، مدارک و مستندات خود را به همراه شرح جزئیات واقعه به ایشان ارائه کرده و با وی گفتگو کنیم تا زوایای پیدا و پنهان این جنایت، بیش از پیش بر او و همگان روشن و آشکار گردد.
خانوادهی آسا همچنین خواستار پیگیری این پرونده توسط دبیرکل، رئیس و کمیته سوم مجمع عمومی سازمان ملل متحد، خانم کاترین اشتون مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، خانم شیرین عبادی، وکیل ایرانی برنده جایزه صلح نوبل و فعالین حقوق بشر در سازمانهای: حقوق بشر کردستان، عفو بینالملل، گزارشگران بدون مرز، دیدهبان حقوق بشر، دفاع از قربانیان خشونت، جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران، فدراسیون بینالمللی حقوق بشر و همچنین کانون مدافعان و کمپین بینالمللی حقوق بشر است.
اما باید دانست این تنها، وظیفهی فعالان حقوق بشر نیست که نقض حقوق افراد را پیگیری کنند بلکه همه در حد توان خود مسئولیت داریم تحقیق کنیم تا بدانیم در حوادث پس از انتخابات بر خانوادهها چه گذشت و چه عزیزانی کشته یا زخمی شده و مال یا آبروی چه کسانی به تاراج رفت. مردم، پیگیر این مسائل باشند و سخن و عملکرد افراد مختلف را زیر نظر داشته باشند و هیچکس بیتفاوت نباشد. بیتفاوتی برای هر جامعهای بخصوص جامعهی بیمار ما سم مهلک است، سمی که تاکنون بسیاری از عزیزانمان را به کام مرگ برده است. زیرا سطح آگاهیها و داناییهای مردم است که در نهایت سرنوشت ما و کشورمان را تعیین میکند. به یقین میتوان گفت منشأ بسیاری از مشکلات جامعه و تداوم آنها، افراد جامعه بوده و مقصر خود «ما» هستیم.
لازم است هر کدام از ما دانستههای خود را افزایش داده و با مسئولیتهای خود آشنا باشیم و وظیفهی خود را در هر جایگاه و موقعیتی که داریم بشناسیم و به درستی انجام دهیم و از افراط و تفریط بپرهیزیم، ثابت قدم باشیم و به بهانههای مختلف، از زیر بار مسئولیت شانه خالی نکنیم و با بیزاری جستن از ظلم و حمایت از مظلومان، راه آزادی، آزادگی و عدالت را در پیش بگیریم که در این صورت، کمتر افراد و خانوادههایی متحمل هزینههای فراوان و غیر قابل جبران خواهند شد.
آرمان های خود را به کیش شخص یا اشخاص گره نزنیم و به دنبال قهرمانان یا ناجیانی نباشیم که از داخل یا خارج کشور یا از آسمان بر روی زمین سر برآورند و همه مشکلات و موانع را سریعاً رفع، و ایرانی مستقل، آباد، آزاد و پیشرفته را به ما تحویل دهند. با خرد جمعی و کسب تجربههای اجتماعی است که جامعه به سمت بهبود میرود. چرا باید برخی از خانوادهها نابود شده و یا در معرض نابودی کامل قرار گیرند اما بسیاری از مردم حتی قشر تحصیلکرده، دانشگاهی، نخبگان و صاحبان فکر و فرهنگ هنوز ندانند واقعیت چه بوده و چه رخ داده است؟! درست است که آگاهیهای مردم نسبت به دوران قبل از انتخابات ۸۸ بسیار بیشتر شده اما اصلاً کافی نیست. برای افزایش سطح دانستهها میتوان از کلیهی ظرفیتهای موجود خصوصاً رسانههای جمعی استفاده کرد.
آزادی عقیده، آزادی بیان و حق شرکت در تظاهرات و راهپیمایی مسالمت آمیز، از حقوق محرز و اولیه شهروندی است. حق اعتراضات مدنی بر طبق قوانین و میثاقهای بین المللی و اعلامیهی جهانی حقوق بشر تأیید شده است و اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز آن را تأیید و بر آن تأکید میکند. ما به عنوان ملت باید حق اعتراض به مقامات کشورمان را داشته باشیم؛ مگر نه اینکه این مقامات نیز افرادی چون ما هستند و همگی در برابر قانون یکسانند. جامعهی مترقی، جامعه ای است که در آن همه افراد از هر نوع تفکر، دین، آیین، نژاد، مکتب و زبان آزاد باشند. حتی اگر رفتاری خلاف هر یک از اصول قانون از سوی شخص یا گروهی معترض صورت گرفت، برخورد با آنها باید طبق مفاد مصرح قانونی در دادگاه صالحه، با حضور وکیل و هیئت منصفه با نهایت بی طرفی، بصورت علنی و در حضور رسانهها انجام شود. حق راهپیمایی در اصل ۲۷ قانون اساسی تنها برای موافقان، حامیان و مواجب بگیران حکومت نیست؛ منتقدان، معترضان و مخالفان هم در آن حق دارند. اگر در حوادث پس از انتخابات، مطابق قانون عمل میشد و حقوق مندرج در قانون اساسی به رسمیت شناخته میشد، ما و بسیاری دیگر از خانوادهها عزادار نمی شدیم. حقوقی که نادیده گرفته شد تا وضعیت به جایی برسد که فقر و تورم، گرانی، اختلاس و فساد، تحریم و خطر جنگ و وابستگی و سرشکستگی بر سر ملت ایران ببارد. آیا استفاده از زور و اسلحه ی نیروهای سپاه، بسیج و انتظامی در مقابل مردم، صحت و مشروعیت انتخابات را تایید و تضمین کرد؟
اندوهمان فراوان و دعایمان این است بلایی که بر سر ما آمد دامن قاتلین را بگیرد تا شاید با تجربهی یکسان این واقعه، به درک حقیقت برسند و از ادامهی راهی که در پیش گرفته اند، دست بردارند. هرچند مسئولان به این امید که پروندهی این جنایت مشمول گذر زمان شود تاکنون به آن رسیدگی نکرده اند، اما هیچگاه زمان باعث فراموشی آن نمی شود و به زودی پردهها کنار رفته، حقیقت عیان شده و پیشانی سیاه قاتلان با تمام توان هدف قرار میگیرد. ما هیچگاه در هیچ شرایطی و با هیچ ترفندی در برابر این ظلم بزرگ و جنایت آشکار سکوت نخواهیم کرد و منفعلانه امور را به دست قضا و قدر نخواهیم سپرد؛ بلکه با جدیت تمام و طلب یاری از پروردگار، علاوه بر ادامه ی راه کیانوش، همواره و مصرانه به دنبال معرفی، محاکمه و مجازات علنی آمران و عاملان با هر لباس و در هر مکان بصورت صریح، روشن و دقیق و با حضور خانواده میباشیم.
خانوادهی آسا، خون کیانوش را به آرمانهای انسانی این ملت آزادیخواه و جامعه کُرد تقدیم میکند و فریاد میزند کیانوش آسا زندهتر و پویاتر از گذشته در راه اعتلای آزادی و انسانیت میکوشد. آری؛ کیانوش اکنون آرام گرفته است اما او در دلهای همه عاشقان راه آزادی زنده است و یاد و نامش هر لحظه انگیزه ی ادامه ی تلاشها برای تحقق ایرانی آباد، آزاد و پیشرفته خواهد بود.