روزي براي كوروش بزرگ

 
امروز 7 آبان است.روزي براي يك پادشاه براي مردي از جنس ايران از جنس خاك اين سرزمين كه روزي روزگاري در آن پادشاهي، سلطنت مي كرد به نام كوروش.كوروش بزرگ شاهي كه مردم اين سرزمين به آن مديونند.مردي كه به اين خاك رنگ و بو و نام ايراني بخشيد.شايد سخت باشد سخت نه غير ممكن باشد به درون يك لجن زار بروي و لباست پاك و سفيد بماند.اين شرح حال كوروش است مردي كه پاكي و زلالي در ذاتش نهفته بود. مردي كه 30 سال بر عرش قدرت نشست و آنچه از ايشان به ياد مانده يك سرزمين سرفراز به نام ايران و دوران سلطنتي به دور از كينه و خشم و استبداد و پادشاهي كه مهر را جايگزين كين صلح را جايگزين خشم و عدالت را جايگزين استبداد نمود.مردي كه 30 سال حكومت كرد و از او استوانه اي بر جاي ماند با نام منشور حقوق بشر كوروش.شايد در 2500 سال پيش اين سخنان عجيب و نقض حقوق آن زمان باشد.اما كوروش بزرگ آمد و نشان داد كه صلح در ذات و درون مردم ايران است.اما امروز در سرزمينمان ايران!به چه شكل از كوروش ياد مي شود؟چه كسي از وي ياد مي كند؟نمي گوييم مردم را به پرستش و سجده بر كوروش بزرگ دعوت نماييد نه اين چنين نيست من اهل شعار دادن نيستم و اين متنم شعار نيست. متنفرم از آنان كه بانگ كوروش كوروششان و وطن پرستي و چو ايران نباشدشان گوش فلك را كر كرده و عمل در كار آنان نيست تا كه ابري غرش كرد آنان نيز مي دوند و وطن را رها و فرار و تا كه خورشيد پديد شد نيز مي گويند ما عاشقان وطنيم اما دستمان بسته است كه خود دست خويش را بسته اند.متنفرم از آنان كه اشخاص بزرگ ملي چون كوروش براي آنان ابزاريست تا به اهداف خويش از سياسي و مذهبي و ضد مذهبي برسند و بر گروهي بتازند و بر گروهي ديگر رهبري كنند.كوروش براي بسياري يك ابزار است و براي گروه ديگر شعار و براي حزبي شخصيتي نا آشنا كه از عدم معرفي حاكميت نشات مي گيرد.نمي گوييم عيد قربان را لغو كنيد عيد مهرگان را جايگزينش نماييد مي گوييم عيد قربان جاي خودش عيد مهرگان نيز جاي خودش هر دو قابل احترامند.اما آنچه روحانيون و برخي فقها به مسائل ملي سرك مي كشند و براي ملت ايران تعيين و تكليف مي كنند كه فلان عيد حرام است فلان عيد حلال اين براي ما مسئله است.هيچ فردي به اين آقايان نمي گويد چرا نماز مي خواني يعني حق بيان آن را ندارد اما آنان به راحتي در كار مردم دخالت مي كنند. آن خرجي كه براي مسائل مذهبي چون زيبا سازي فلان آرامگاه صورت مي گيرد چرا نبايد خرج نگه داري تخت جمشيد و پاسارگاد شود؟ پولي كه خرج ساختن فيلم مختاري مي شود كه حتي يكي از امامان شيعه براي آن لعن فرستاده و در مقابلش به فيلمي كه در مورد كوروش بزرگ ساخته مي شود مجوز داده نشده است.چرا آن تبليغي كه براي مراسم هاي مذهبي چون نيمه شعبان و عيد قربان و مراسم هاي عزاداري چون عاشورا و تاسوعا مي شود نبايد براي تبليغ روزي چون امروز روز جهاني كوروش بزرگ شود؟البته مراسم هاي مذهبي هم قابل احترامند اما حكومت نبايد فضايي ايجاد كند كه مسيحي و زرتشت و بي دين در كشورشان احساس غريب بودن پيدا كنند.جمهوري اسلامي خود يك حس نه غير ملي كه بدتر است بلكه يك حس ضد ملي كه بدترين است را ايجاد كرده.البته ما خواهان تبليغ براي كوروش از سوي حكومت نيستيم بهتر كه تبليغ نكنند كه روزي ناگهان تيتري در روزنامه ي كيهان مي بينيم كه كوروش يكي از ياران پيغمبر بوده!اما آقايان اگر وطنتان را دوست نداريد به مسائل ملي علاقه نداريد لا اقل از آن متنفر نباشيد!
ايران براي تمام ايرانيان است كوروش بزرگ هم براي تمام مردم ايران چه در خارج و چه در داخل چه زرتشتي چه مسلمان است و به همه تعلق دارد.
روز جهاني كوروش بزرگ گرامي باد.

مستان سلامت می‌کنند

 
آن عید قربان را بگو وان شمع قرآن را بگو
وان فخر رضوان را بگو مستان سلامت می‌کنند

(مولوي)

عيد قربان مبارك

يه سال صبر كن!

كاريكاتوري از نيك آهنگ كوثر

دكتر صادق زيبا كلام:بايد به احمدي نژاد دست مريزاد گفت؛منتظر اقدامات بعدي و گام هاي بعدي شما هستيم!

دكتر صادق زيبا كلام در واكنش به ديدار احمدي نژاد از زندان اوين در روزنامه ي اعتماد در روز 3 آبان در شماره 2527 اين روزنامه در مقاله اي با عنوان»آيا احمدي نژاد را بايد باور كرد؟» از حق احمدي نژاد از بازديد زندان اوين ياد كرد زيباكلام در پايان اين مقاله نوشت:«به جاي بررسي و كنكاش در خصوص اينكه آيا احمدي نژاد صداقت دارد يا از روي ريا و عوامفريبي دارد اين كارها را انجام مي دهد، بايد به وي دست مريزاد گفت، بايد به وي خدا قوت گفت، بايد از حركت وي استقبال كرد و در عين حال بايد به او گفت كه چون ما شما را باور كرده ايم و تصور مي كنيم كه شما صادقانه و از روي اخلاص در اين مسير گام گذاشته ايد، لذا منتظر اقدامات بعدي و گام هاي بعدي شما هستيم.»

متن كامل مقاله صادق زيبا كلام در روزنامه ي اعتماد:

«درخواست احمدي نژاد مبني بر بازديد از زندان اوين دو وجه كلي پيدا مي كند: وجه نخست آن است كه آيا او به عنوان رييس جمهور مي تواند يا درست تر گفته باشيم كه از اين «حق» برخوردار است كه به زندان اوين رفته و از آنچه در آنجا مي گذرد علم و اطلاع پيدا كند؟ آيا اين با اصل تفكيك قوا در تعارض قرار نمي گيرد؟ آيا اين به معناي دخالت قوه مجريه در كار قوه قضاييه نيست؟ وجه دوم كه بسيار مهم تر و به تعبيري عميق تر است، آن است كه به راستي انگيزه احمدي نژاد در برخورد اينچنيني با رييس قوه قضاييه و يكي از اركان حاكميت اصولگرايان و آن گونه نامه نوشتن به وي را چگونه بايد تفسير و تبيين كرد؟ آيا احمدي نژاد از سر صدق و اعتقاد دارد اين رفتار را انجام مي دهد يا آنكه انگيزه وي كسب محبوبيت سياسي در ماه هاي آخر رياست جمهوري اش است. آيا او واقعا به فكر زندانيان سياسي و تامين حقوق شهروندي مخالفان، مغرضين و منتقدان برآمده و يا آنكه صرفا مي خواهد از اين نمد براي خود كلاهي بدوزد يا مي خواهد در اين ماه هاي آخر رياست جمهوري اش از خود نام نيك و به اصطلاح باقيات و صالحات برجاي بگذارد؟ با اين رفتار مي خواهد به مخاطبان، به اقشار و لايه هاي تحصيلكرده جامعه، به نويسندگان، به دانشجويان و… بگويد كه او شراكتي در رفتار ها و اعمال گذشته ندارد يا آنكه اين گونه نيست و او صادقانه دچار تحولي شده و بالاخص مي خواهد از خيلي از كارها و اعمالي كه بعد از 22 خرداد 88 شد فاصله گرفته و به تعبيري جبران مافات كند؟ بگذاريد با موضوع نخست شروع كنيم: آيا رييس جمهور مي تواند از زندان اوين بازديد كند؟ آيا اين كار مغايرتي با اصل تفكيك قوا ندارد؟ در پاسخ بايد گفت متاسفانه قانون اساسي ما در اين خصوص مقدار زيادي گنگ است و ناقص. استناد احمدي نژاد به اصل 113 قانون اساسي است. اين اصل مي گويد:«پس از مقام رهبري، رييس جمهور عالي ترين مقام رسمي كشور است و مسووليت اجراي قانون اساسي و رياست قوه مجريه جز در اموري كه مستقيما به رهبري مربوط مي شود، را برعهده دارد.»
    همان طور كه ملاحظه مي شود اين اصل «مسووليت اجراي قانون اساسي» را برعهده رييس جمهور گذاشته است. چنين وظيفه يي بر عهده هيچ يك از روساي دو قواي ديگر گذاشته نشده. نه در شرح وظايف رييس قوه مقننه و نه در شرح وظايف رييس قوه قضاييه و نه ايضا در شرح وظايف مجلس خبرگان، مجمع تشخيص مصلحت نظام، شوراي نگهبان و نه هيچ نهاد و مرجع ديگري سخني از «مسووليت اجراي قانون اساسي» نيامده. بنابراين به نظر مي رسد مسووليت بر نظارت اجراي قانون اساسي صرفا برعهده رييس جمهور گذاشته شده. آنچه گنگ و ناقص است آن است كه اين وظيفه را رييس جمهور چگونه بايد انجام دهد؟ اگر او نتواند از زندان اوين بازديد كند و نتواند ببيند كه نحوه دادرسي، محاكمات و نگهداري از زندانيان سياسي چگونه است، آيا مي تواند مطمئن شود كه رفتار با زندانيان سياسي در چارچوب قانون اساسي صورت گرفته يا خير؟ طبيعي است كه اگر او بگويد فلاني بايد آزاد شود و آن يكي بايد محكوميتش تقليل يابد و دخالت هاي اين گونه، مي شود مصداق دخالت در امر قضا. اما علم و اطلاع از اينكه افرادي كه به دلايل سياسي بازداشت شده اند چگونه با آنها رفتار شده، خيلي نمي تواند مصداق دخالت در امر قضا پيدا كند.اما برويم سر موضوع دشوار و پيچيده تر: نيت احمدي نژاد چيست؟ آيا اين اقدامات را دارد از روي صدق و باور قلبي انجام مي دهد و يا آنكه انگيزه هاي وي، موج سواري و بهره برداري سياسي در ماه هاي پاياني رياست جمهوري است. آيا او واقعا اعتقاد به دفاع از حقوق مدني شهروندان پيدا كرده يا آنكه مي خواهد در اين فرصت چند ماهه باقي مانده تحبيب قلوبي كرده و نام نيكي از خود بر جاي بگذارد؟ من قبلاهم زماني كه ايشان در مصاحبه مطبوعاتي شان بسته شدن روزنامه شرق را محكوم كردند، اين پرسش را مطرح كردم كه به راستي تكليف ما با اين رفتارهاي احمدي نژاد چگونه بايد باشد؟ او را باور كنيم؟ يا نه دست رد به سينه آزاديخواهي او بزنيم؟شخصا معتقدم كه باور نادرست در مورد هيچ انساني نبايد داشته باشيم. اساس را بر روي ظن، شك و ترديد نبايد گذاشت و بايد فرض گرفت كه اگر شخصيتي ادعاي آزاديخواهي و دفاع از حقوق مدني انسان ها را دارد، واقعا معتقد است و آن را از روي عوامفريبي مطرح نمي كند. اين قاعده كلي در مورد احمدي نژاد هم صدق مي كند. ثانيا، بازديد از زندان اوين و حتي مواضع جدي تر از اين گرفتن هم توسط احمدي نژاد، نه او را نلسون ماندلامي كند، نه… و نه او را يك مرتبه در جايگاه اسوه هاي احترام به قانون و حقوق مردم قرار مي دهد.
    به جاي بررسي و كنكاش در خصوص اينكه آيا احمدي نژاد صداقت دارد يا از روي ريا و عوامفريبي دارد اين كارها را انجام مي دهد، بايد به وي دست مريزاد گفت، بايد به وي خدا قوت گفت، بايد از حركت وي استقبال كرد و در عين حال بايد به او گفت كه چون ما شما را باور كرده ايم و تصور مي كنيم كه شما صادقانه و از روي اخلاص در اين مسير گام گذاشته ايد، لذا منتظر اقدامات بعدي و گام هاي بعدي شما هستيم.»
    

 

 

خداوندا آزادگان مارا درياب

 

احمد قابل هم در گذشت نام و يادش گرامي باد.

 

دور ايران تو خط بكش-محسن نامجو

ندیدمی اشراق، اشراقو تحول که دهدم پاسخ یا دهد تحمل ندیدمی اشراق، اشراقو و تحول که دهدم پاسخ تا کنم تشکر ما که راه رفته ایم باد است که میگذرد ما که دلشکسته ایم یاد است که میحجرد ما که راه رفته ایم باد است که میگذرد ما که دلشکسته ایم یاد است که میحجرد دور ایرانو تو خط بکش، خط بکش، بابا خط بکش تف و لعنت به این سرنوشت، سرنوشت، خط بکش دور ایرانو تو خط بکش، بابا خط بکش، خط بکش تف و لعنت به این سرنوشت، سرنوشت، خط بکش ندیدمی اشراق، اشراقو تحول که دهدم پاسخ یا دهد تحمل ندیدمی اشراق، اشراقو تحول که دهدم پاسخ تا کنم تشکر ما که راه رفته ایم باد است که میگذرد ما که دلشکسته ایم یاد است که میحجرد ما که راه رفته ایم باد است که میگذرد ما که دلشکسته ایم یاد است که میحجرد ما که راه رفته ایم باد است که میگذرد ما که دلشکسته ایم یاد است که میحجرد این مادر میهن بیوه شد، مشکل داشت شیر تفاخر هم، مسموم بود، پشکل داشت صبر از پاچم در رفت عشق در دلم سر رفت از اول هر صبح، حوصلمون سررفت الا هذا آوخ چه کنم جانم رفت الا هذا آوخ چه کنم جانم رفت الا هذا آوخ چه کنم جانم رفت الا هذا آوخ چه کنم جانم رفت [الا هذاآوخ چه کنم جانم رفت] دست به هرجای جهان که کشیدیم سر بود و بالارفتن مشکل [الا هذاآوخ چه کنم جانم رفت] هیچ بادامکی بر سفره ما نگذشت هیچکار معلوم نشد [الا هذاآوخ چه کنم جانم رفت] به باد رفتیم بر هر چه که وزیده بود قبل از ماااا، وزیده بود بااااد فناااا، [الا هذاآوخ چه کنم جانم رفت] دست به هر چی که زدیم تکان ضربات تن بود [الا هذاآوخ چه کنم جانم رفت] چند بار لغزیدیم؟ چندبار؟ [الا هذاآوخ چه کنم جانم رفت] چند بار گزش زنبور شدیم کودکی را؟ [الا هذاآوخ چه کنم جانم رفت] چند بار آخ گفتیم؟ آنگونه که دل گریست [الا هذاآوخ چه کنم جانم رفت] چرا شتر رنج همیشه اینجا خوابید؟ [الا هذاآوخ چه کنم جانم رفت] چرا شتر رنج همیشه اینجا خوابید؟ [الا هذاآوخ چه کنم جانم رفت] چرا شتر رنج همیشه اینجا خوابید؟ [الا هذاآوخ چه کنم جانم رفت] چرا شتر رنج همیشه اینجا خواااابید؟ یااااا.ا.ا.ا.ا..ااا [الا هذاآوخ چه کنم جانم رفت] الا هذا آوخ چه کنم جانم رفت [الا هذا آوخ چه کنم جانم رفت] دور ایرانو تو خط بکش، خط بکش، بابا خط بکش تف و لعنت به این سرنوشت، سرنوشت خط بکش دور ایرانو تو خط بکش، بابا خط بکش، خط بکش تف و لعنت به این سرنوشت، سرنوشت خط بکش دور ایرانو تو خط بکش، بابا خط بکش خط بکش تف و لعنت به این سرنوشت، سرنوشت خط بکش

 

به کجا چنین شتابان؟-محمدرضا عالي پيام(هالو)

 
به دلار گفت تومان

به کجا چنین شتابان

نفسم گرفت از بس

ز پی ات دویدم این سان

سفرت به خیر اما …

برو اندکی خرامان

به سلامت ار گذشتی

ز غبار ملک ایران

برو و سلام ما را

برسان به پول افغان

محمدرضاعالی پیام – هالو

محمد اصفهاني؛بيدار شويم اين وضعيت حق ملت ايران نيست

 
دكتر محمد اصفهاني:
وقتی ماجرای آن فیلم در مورد پیامبر و وقایع بعدی‌اش اتفاق افتاد از خودم پرسیدم: چرا ما دوستداران و پیروانش این شاخص رحمت و محبت را آنگونه به دنیا معرفی نکردیم تا کسی پروا نکند که به حریم نورانی‌اش نزدیک شود؟
چرا با بد اخلاقی‌ها و خشونت‌های ساده لوحانه و از سر غفلت؛ مکتب بزرگ او را در پهنهٔ گیتی زیر سؤال بردیم؟
پیروان باطل؛ همیشه در جلوه نمایی حاضرند…
آیا ما به آن‌ها فرصت‌های خوب و استثنایی ندادیم؟ آیا در تعریف مکتب محمد؛ پیروان «او» کسانی هستند که تا بی‌احترامی و جفا می‌بینند؛ حمله می‌کنند و می‌کشند و کشته می‌شوند؟ آیا او و فرزندانش هم اینگونه بودند؟
آیا حرکاتی که از ما سر می‌زند روح بزرگ پیامبر را بیشتر به درد می‌آورد یا نمایش فیلمی ضعیف از یک فرد معلوم الحال؟
این روز‌ها با غم چنین غفلت‌هایی سر به گریبانم…
فکر به کم رنگ شدن روز افزون مقدسات در اذهان؛ فکر به اوضاع نابهنجار مسلمانان درخارج و داخل ایران؛
وضع کار اهالی موسیقی در مملکت؛
مشکلات حرفه‌ای خودم مثل سانسور ناگهانی و یک جانبهٔ تیتراژ سریال «تکیه بر باد» توسط واحد موسیقی صدا و سیما پس از تصویب آن (به گفته دوستان در شبکه تهران) توسط واحد موسیقی سازمان صدا و سیما! آن هم با قطع مواجب و پرداختهای اقشار ضعیفی مانند کارمندان واحد ترابری و… سریال؛
و تحت فشار قراردادن تهیه کنندهٔ محترم با موقوف کردن پرداخت‌ها به قبول این سانسور توسط گروه فیلم و سریال شبکه تهران…
سپس انتقال این مساله به بنده که آیا راضی هستم حقوق رانندهٔ ترابری قطع شود یا نه؟

از طرف دیگر تحقیر و شکست و مخاطرهٔ مستمر در قالب بی‌احترامی به اینهمه شهروند ایرانی با فرستادن شبانه روزی پارازیت‌های سنگین ماهواره‌ای و تبدیل تهران و شهرهای بزرگ ایران به کانونهای تشعشع توسط اشخاصی مجهول که نه ملت را قدر می‌شناسند و نه به فریادهای وزیر و وکیل واکنشی نشان می‌دهند که لابد اگر ایرانی باشند خانواده‌های آن‌ها هم قطعا درگذر زمان قربانی چنین تشعشعاتی خواهند شد…

از شما متصدی پارازیت! می‌پرسم:

بیماری که داروهای سرکوب ایمنی مصرف می‌کند تا عضو پیوندی‌اش در بدن باقی بماند…
سالمندان فرتوت که اصلا ماهواره نمی‌بینند؛
بیماران سرطانی وضعیف تحت شیمی درمانی؛
مسلول‌ها و جانبازان و معلولان؛
بیماران اعصاب و روان؛
آدمهای سالم و قوی که ماهواره نگاه نمی‌کنند؛
بچه‌های سرطانی در کانونهایی مثل محک؛
دیالیزی‌ها؛ حامله‌ها؛ نوزاد‌ها وجنین‌ها و…
همه روز و شبشان را با پارازیت‌های ماهواره‌ای و تشعشعات مسموم و مضر آن طی کنند تا شما که کسی جرات ندارد در باره‌تان سؤال کند به وظیفهٔ فرهنگی خود درجبهه‌های تهاجم فرهنگی و جنگ نرم عمل کنید؟

و مثل همیشه فقط با سیستم حذفی ظاهرا به سراغ دشمن و در اصل به سراغ هموطنان و خانواده‌های خود بروید؟…

نکند خطر این تشعشعات را شوخی گرفته‌اید؟
آیا می‌دانید رهایی از حق مردم در روز جزا هیچ علاجی جز حلالیت از تک تک آن‌ها ندارد وحتی خداوند بزرگ هم از ناحیه‌ای جز طلب حلالیت؛ قادر به رفع و رجوع آن نیست؟

و اما بعد…
جالب اینجاست که ناگهان تمامی این ضرورت‌ها و احساس مسئولیتهای مطابق مصلحت که وضع و تشخیص آن‌ها هم فقط با‌‌ همان قشر غیر پاسخگو و مجهول است یکدفعه رنگ می‌بازد؛ محو می‌شود و از بین می‌رود! چرا؟؟؟

چون چند نفر غیر ایرانی از خارج؛ به نام «سران جنبش عدم تعهد» چند روزی وارد ایران می‌شوند و به خاطر آن‌ها تمامی ملت از این عقوبت شبانه روزی ناگهان عفو شده؛ به یمن برکت ورود آن‌ها موقتا مجاز به ادامهٔ زندگی با شرایط بهتر می‌شوند…
ولی فقط موقتا…
چون با پایان کار اجلاس؛ پارازیت‌ها دوباره غوغا می‌کنند تا آمار افزایش سرطان به ۹۰ هزار نفر در سال گذشته؛ روند صعودی خود را کماکان ادامه دهد و ما را به آستانهٔ «سونامی سرطان» در ایران بعنوان یکی از رکورد داران جهانی این بیماری برساند…

این است قدر و منزلت ما شهروندان ایرانی و ملت ایران…

خودمان اینگونه به هم اهانت می‌کنیم و قصد جان همدیگر می‌کنیم آنوقت ناراحتیم که چرا بیگانگان حرمت پیامبرمان و عقایدمان را نگه نمی‌دارند…
براستی مقصرکیست؟ آیا دیگر وقت آن نیست که از خواب غفلت بیدار شویم؛
از عناد و لجبازی دست برداریم و نگاهی اساسی و منصفانه به دین و دنیامان بیندازیم؟
مگر نگفته‌اند که دنیا مزرعهٔ آخرت است؟

این روز‌ها با غم چنین غفلت‌هایی سر به گریبانم…

آواز «غم غفلت» را که با همراهی دوست خوب و همکارم بهروز صفاریان؛ بر غزل تابناک شاعر بزرگ؛ بیدل دهلوی در استودیوی بهروز اجرا نمودم پیشکش می‌کنم به پیشگاه اسوه و نمونهٔ اخلاق و محبت و جذب… یعنی پیامبر گرامی اسلام. این اثر؛ وصف الحال این روزهای کسی است که متاسفانه فقط نامش شبیه به محمد مصطفی است و درد دل اوست با هموطنانش.

ز ره هوس به تو کی رسم نفسی زخود نرمیده من

همه حیرتم به کجاروم به رهت سری نکشیده من

به چه برگ؛ ساز طرب کنم زچه جام؛ نشئه طلب کنم؟

گل باغ شعله نچیده من می‌داغ دل نچشیده من

تو به محفلی ننموده رو که زتاب شعلهٔ غیرتش

همه اشک گشته به رنگ شمع و زچشم خود نچکیده من

چه بلا ستمکش غیرتم چه قدر نشانهٔ حسرتم

که شهید خنجرناز تو شده عالمی و تپیده من

تو و صد چمن طرب و نمو من و شبنمی نگه آبرو

به بهار عالم رنگ و بو همه جلوه تو همه دیده من

به کدام نغمهٔ دل گسل زنوا کشان نشوم خجل

چو جرس به غیر شکست دل سخنی زخود نشنیده من

من بیدل و غم غفلتی که زچشم پر ز فسون تو

همه جا زجلوهٔ من پراست و به هیچ جا نرسیده من

بیدل دهلوی»