مهدویت، امام زمان و انتظار فرج-دکتر عبدالکریم سروش

Image and video hosting by TinyPic

اگر کسی به چنین چیزی(امام زمان)رسید که واقعیت دارد،ایمان می آورد اگر نرسید که سکوت می کند،اظهار نظر نمی کند و آن هم مقبول خداوند است.

قصه امام زمان یک قصه اعتقادی است،وقتی می گویم اعتقادی یعنی ما به لحاظ تاریخی قدرت اثبات آن را نداریم.آن طوری که موجودیت یک کسی،مثل پیامبر اسلام به لحاظ تاریخی محرز است؛یعنی مسلمان و نامسلمان وقتی به شواهد تاریخی مراجعه می کند،درمیابد که چنین کسی آمده و چنان آثاری از خود به جای گذاشته و از دنیا رفته است هیچ کسی شکی ندارد.به لحاظ تاریخی مسلمان باشد یا نباشد،شیعه باشد یا نباشد.در مورد امام اول هم همین طور است در مورد امام ششم شیعیان،امام جعفر صادق هم همین طور است.

اما به امام دوازدهم که شما می رسید،تاریخ بسیار تاریک است.یعنی جز اینکه شما از پیش به چنین چیزی اعتقاد داشته باشید،نمی توانید با شواهد تاریخی اثبات کنید که چنین کسی به دنیا آمده،چنین کسی چند سال زیسته،چنین کسی غائب شده،ما چنین شواهد تاریخی نداریم.برای اینکه خود شیعیان معتقدند: اولا حاملگی او در خفا بوده یعنی مادر او که حامله بوده شکم او نشان نمی داد که حامله است،خداوند می خواست که او را مخفی نگه دارد وقتی هم که به دنیا آمده 5 سال از دید مردم مخفی بوده بعد هم که همیشه غائب شده است.خب چنین کسی را شما نمی توانید به لحاظ تاریخی شواهدی نشان بدهید که به شما بگوید که او اصلا در این دنیا بوده یا نبوده اما روایات شیعه الا ماشاالله می گوید که چنین کسی آمده،به دنیا آمده تولد او مخفیانه صورت گرفته،حضور او مخفیانه بوده بعد هم که غیبت کرده است الان برای بیش از 1200 سال.

اگر کسی به آن روایات شیعه اعتقادی دارد،آنها را راست می پندارد می تواند قبول کند و اعتقاد پیدا کند؛اگر که نمی تواند قانع بشود به صدق آنها،به صداقت آنها بازهم خداوند گریبان او را نخواهد گرفت؛برای اینکه خداوند آدمیان را به میزان عقلی که به آنها داده مورد محاکمه و مواخذه قرار می دهد.اگر که آدمی نتوانست چیزی را با شواهد کافی باور کند،آنگاه درباره او سکوت خواهد کرد و چنان که گفتم این سکوت و این ناباوری ذره ای به مسلمانی،به اسلامیت و به ایمان آدمی لطمه ای وارد نخواهد کرد.

اما نکته دومی که در این باب من باید خدمت شما عرض بکنم، حقیقت این است که امام زمان و مسئلۀ او ظهور بعدی او هرچه می خواهد باشد و هر کس هر اعتقادی در مورد آنها می ورزد، متاسفانه در میان شیعیان با حواشی بسیار مخربی همراه شده است؛دست کم از اینها باید پرهیز کرد،دست کم اگر هم بناست اعتقادی به امام زمان ورزیده شود باید بسیار پیراسته و پالوده بشود.

از همان وقتی که این فکر،قبل از اینکه امام زمان بیاید،قبل از اینکه نوبت امام دوازدهم برسد،از قرن اول،از وقتی که مختار ظهور کرد و در دوران ائمه دیگر،از وقتی که این فکر ظاهر شد،همیشه یک فکر «local» بود؛یک فکر محلی،یک فکر فرقه ای.متاسفانه در میان شیعیان،هیچ وقت امام زمان یک شخصیت جهانی تلقی نشد؛مال شیعیان،برای شیعیان،نجات دهنده شیعیان،حل کننده مسائل داخلی شیعیان،و برآورنده حسرت های شیعیان.

یک اقلیتی در عالم اسلام وجود داشت و دارد به نام اقلیت شیعه،که ما ایرانیان هم واقعا جزو آنها هستیم.از اول هم این یک اقلیت بوده،همچنان هم یک اقلیت است.اقلیت بودن،سایکولوژی و سوسیولوژی خود را دارد؛یعنی یک خصوصیاتی در اقلیت ها پیدا می شود که در اکثریت ها پیدا نمی شود.شیعیان این خصوصیات را به تمامی با خود حمل می کنند.حتی همین امروز هم که این شیعه به قدرت رسیده،در ایران حکومت رسمی شیعی برپا کرده،در دوران صفویه،ولی این اقلیت بودن همیشه با آنها بود،برای اینکه سود دارد،برای اینکه فوائدی دارد.یکی از خصوصیات اقلیت ها-که در شیعه هم خیلی بروز کرد-همین مظلومیت است و مظلوم نمایی؛که ما مظلوم بودیم،حق ما را خوردند،نگذاشتند که ما ابراز وجود بکنیم،نگذاشتند ما حرف خود را بزنیم،ما را خفه کردند،دهان ما را بستند،راه ها را برای ما بستند.

خب در تشیع این قصه،در وارث ترین تجلی،در قصه امام حسین است؛که به هر حال شیعیان از آن واقعه،که واقعۀ تراژیک و یک فاجعۀ هولناکی بود،بهترین استفاده را کردند برای اینکه بگویند طرف مقابل چه جوری به ما،چه ظلمی به ما کرد و ما چگونه مظلوم واقع شدیم.داستانی را سرودند،که این داستان تا به امروز ادامه دارد که بازگوکننده مظلومیت یک قوم اقلیتی است که در چنگال یک اکثریتی گرفتار آمده،برای اینکه از انحلال این هویت در هویت بزرگتر پیشگیری بکنند دائماً به خود می قبولاندند که ما غیر از آنها هستیم،ما متفاوت هستیم،ما توسط آنها مظلوم واقع شدیم،ما تاریخ جداگانه ای داریم،ما به فکر خود باید باشیم.

این مظلومیت یک اندیشه دیگری را هم که متناسب با آن بود،پدید آورد؛اندیشه یک منجی.ما که مظلوم بودیم،ما که نتوانستیم که داد خودمان را بستانیم،و حق خود را بگیریم.کسی می آید،کسی خواهد آمد،کسی باید آید که داد ما را بستاند.مفهوم امام زمان حتی قبل از قصۀ امام دوازدهم،یک قرن قبل از او،شما اگر ببینید در زیارت هایی که شیعه درست کرد و بر سر قبر امامان و امام حسین می خوانده،همه جا این مفهوم تکرار می شود:«که منتظر یک امامی هستیم که در رکاب او بجنگیم و حق خود را از ظالمان بگیریم.»در زیارت عاشورا،در زیارت وارث،من بحثی که درباب عاشورا می کردم،این را مفصلا گفتم این مفاهیم هست و این ادامه پیدا کرد.

شما ببینید،مفهوم امام زمان که قائدتا وقتی که از او سخن گفته می شود،برای بسط عدالت در جهان است-اگر چنین چیزی باشد-به دست تعدادی از شیعیان که افتاده،به قدری فرقه ای شده است که اصلا ملال آور است و رنج آور است.گفته می شود که امام زمان می آید و اولین کاری که می کند به حساب سنیان می رسد.آخر یک کسی که رسالت جهانی دارد،کسی که می آید برای بسط عدالت در کل عالم،آن هم به حساب سنیان می رود.ببخشید،ولی اینها چون در روایات شیعیان نقل کردند،من خودم مکه بودم برای مردم روضه می خواندند و این حرفها را می گفتند.اولین کاری که می کند،عمر و ابوبکر را از قبر بیرون می آورد و جنازه های آنها را به دار می کشد.شما نگاه بکنید،این حرفها از کجا در آمده است،این مسئلۀ امام زمان چرا به این چیزها آمیخته شده است.

همین الان هم که در ایران گاهی در بعضی از مجالس می خوانند،علاوه بر خرافاتی که می گویند،همین اخیرا گوش می کردم یک کسی منبری رفته بود می گفت،امام زمان که ظهور می کند به عدد اختفای اصحاب کهف در غار،یعنی 309 سال خود او حکومت می کند،بعد از ایشان امام علی می آید که 44 هزار سال او حکومت می کند و بعد…ملاحظه بکنید،حرفهایی که نه عقل آنها را می پسندد،نه نقل آنها را می پسندد،که از اینها فراوان است،فراوان!که در واقع امام زمان را،و رسالت جهانی او را که بسط عدالت باشد،محدود کرده،تقلیل داده است به اینکه چندتا شیعه که در وقتی 1200 سال پیش از دست کسانی رنجی بردند،اختلاف عقیدتی با آنها داشتند،همۀ این بار را بر دوش او نهادند که بیاید و داد آنها را بستاند و عقده آنها را بگشاید و آنها را نجات بدهد،از اقلیت بیرون بیاورد و تبدیل به اکثریت کند.

من هیچ وقت فراموش نمی کنم مرحوم مطهری را در یکی از سخنرانی هایش خیلی حرف خوبی می زد،یعنی عینا همین سخن را می گفت.می گفت آقا اگر امام زمانی هست برای تمام جهان است،و بعد این جمله را«نه برای چهارتا شیعۀ قالتاق»این عین تعبیر ایشان بود،چهارتا شیعه قالتاق امام زمان را کردند مستخدم خودشان،با آن اندیشه های باطل و خرافی که دارند و انتقامی که می خواهند از خلفایی که 1400 سال پیش مردند،بگیرند و ایشان باید این کارها را کند.

چقدر این اندیشه زبون شده است،حقیر شده است،غیر قابل دفاع شده است،بی معنی شده است،آن وقت امروز هم همچنان بر این هیزم نفت می ریزند و این آتش را فروزان تر می کنند و این اندیشه را بی معنی تر می کنند از آنچه که قبلا بوده است.

اگر امام زمانی هست و یا خواهد بود،تجلی یک ایده و آرمان شریفی است که عبارت است از عدالت.تازه آن عدالت جهانی را هم با پایان تاریخ یکی گرفتن،حرفی است که باید درباره آن خیلی فکر کرد و به این راحتی ها هم نمی شود.

سخن دومی که و بگویم آفت دومی که به امام زمان خورده و یا به اندیشه امام زمان، و در میان شیعیان این است که بازهم امام زمان را محدود کردند به اینکه،امام زمانی که قرار است رسالت جهانی داشته باشد،در وقتی که ظهور خواهد کرد فعلا هیچ کاری ندارد جز اینکه به ما چندتا شیعه در دنیا نگاه کند و ما را تر و خشک کند؛بقیه دنیا اصلا فراموش شده است.

اگر خدایی هست،خدای همه دنیاست،اگر پیغمبری آمده،برای همۀ دنیا آمده،اگر امام است برای همه دنیاست؛قبیله ای که نیست،فرقه ای که نباید فکر کرد،بنده واقعا متاسف شدم و مایوس شدم وقتی که دیدم همین آقای روحانی که با سلام و صلوات،به مبارکی،الحمدالله،بر تخت ریاست جمهوری نشستند و خواهند نشست،در همین سخنرانی اخیر خود گفت که دو چیز،باعث پیروزی من شد،یکی عنایات امام زمان و یکی هم درایت رهبری.

ملاحظه بکنید،اینها را که من سیاستمداری که نمی دانم که هیچی،اینها ترویج خرافات است.امام زمام مگر کار او دخالت در انتخابات است؟چرا حالا فقط دخالت در انتخابات ایران؟اگر قرار است ایشان بناست این کار را بکند،خب همه جا،مال اوباما را هم باید دخالت کند.مگر مردم دنیا،بقیه یتیم اند؟مگر نباید سرپرستی بشوند؟اگر بناست امام زمان دخالت کند،انتخابات را سر و سامان دهد،چنان جهت دهد که به نفع مردم باشد،خب همۀ این مردم،بنده خدا هستند.فقط ایرونی ها محتاج اند و مستحق اند که امام زمان بیاید و مثلا انتخابات آنها را سر و سامان دهد؟

ملاحظه بکنید،چه آنهایی را که شما روشنفکر می دانید،چه آنهایی را که نمی دانید،اینها در قصۀ امام زمان بسیار تاریک فکرند؛و این اندیشه چنان آلوده به خرافات شده است که چنان از مجرای ظلال نخستین آن،بیرون آمده،چنان بی معنی شده که دیگر ذره ای قابل دفاع نیست.توجه کردید،اندیشه امام زمان در روزگار حاضر،واقعا من یک وقتی با خودم فکر می کردم،میدانید فقط به درد که می خورد؟به درد مراجع شیعه می خورد.به هیچ دردی،به درد هیچ کس دیگری نمی خورد.چون آقایان می گویند ما نائب امام زمان هستیم،و به نیابت امام زمان هم وجوهات دریافت می کنند.اگر این نیابت را از آنها بگیرید،دیگر امام زمان چه کار می کند امروز؟یا باید برای او یک شغلی تراشید،که می آید در انتخابات دخالت می کند،و یا اگر اینها را نگویند دیگر چه؟باید بگویید یک ولی هست از اولیای خداوند که هیچ کسی او را نمی بیند،که نزاد این اولیا هم فراوانند البته،چیز دیگری باقی نمی ماند.

امام زمان را خرج سیاست کردن،بدترین نوع استفاده و یا سوءاستفاده از امام زمان است.قبلا جور دیگری بود،یک کسی می آمد و می گفت بنده امام زمان را دیدم و به من این را گفت،آن را گفت،اینها فردی بود،اینها در حوزه های خیلی کوچک بود؛الان خرج سیاست می شود در ایران.یعنی نقش ضد دموکراتیک،نقش به هر حال عوام فریبی پیدا کرده است.

من تعجبم این است از مرحوم دکتر شریعتی،که خود را شاگرد مکتب اقبال می دانست.کتابی دارد به نام«ما و اقبال» کتاب قطوری است،در آنجا در بسط اندیشه های اقبال کوشیده است.کسی بود که نام اقبال را در ایران بلند کرد حقیقتا،حسینیۀ ارشاد،که شریعتی قهرمان آنجا بود،و چراغ درخشان آنجا بود،جایی بود که نام اقبال در آنجا به صراحت می رفت،سروده های اقبال در آنجا خوانده می شد،شعرهای اقبال بر سر در حسینیۀ ارشاد نوشته می شد.اقبال لاهوری که معلم شریعتی است می گوید که: تز مهدویت که تز پایان تاریخ است،و تز پیروزی خوب بر بد است و تزی است که خاتمیت را 60 سال عقب می اندازد،و چنین و چنان،و احادیث آن سست است و باور ندارد.ولی مرحوم شریعتی تز مهدویت را بدل کرد به تز«انتظار،مذهب اعتراض»و کوشید آن تز را از آن جهت زنده نگه دارد.

من دو نکتۀ دیگر هم بگویم و سخنم را به پایان برسانم.نکتۀ اول این است که این انتظار فرج،خب در روایات شیعه که زیاد است که ما انتظار فرج باید داشته باشیم،همان انتظار ظهور امام زمان.این تعبیر به نظر من تعبیر خیلی جالبی هم هست،فقط باید انتظار بکشید،هیچ کاری جز به نام انتظار نباید بکنید.اصلا مفهوم انتظار همین است،حالا امروزه وقتی من گوش می کنم به منابری که وجود دارد،به نوشته ها،هر کسی این انتظار را می گوید اگر خانه ات را خوب آب و جارو کنی،جزء منتظران هستی.یکی می گوید اگر رای به صندوق بیندازی،این ظهور آقا را نزدیک می کند،هر کسی فلسفه ای درست کرده برای نزدیکتر کردن ظهور آقا!

اتفاقا انتظار فرج یعنی فقط انتظار فرج، فقط منتظر بنشین و ببین که چه می شود،لازم به تکان خوردن شما نیست.هیچ لازم نیست که دست از پا خطا بکنید،برای اینکه به نام انتظار فرج خیلی کارها کردند،خیلی حرفها زدند که همه فقط نفعی بود و گندمی بود که به برجین خود ریختند.

نکتۀ آخری بنده این است که شب نیمه شعبان،یکی از شب های قدر است،و این از زمان پیامبر بوده است و هیچ ربطی به مسئلۀ مهدی و امام زمان ندارد.در روایات است که پیامبر اسلام این شب را بسیار گرامی می داشتند و شب زنده داری می کردند.یکی از دعاهای بسیار مهمی که از پیامبر نقل شده است،متعلق به همین شب است.من این دعا را،بخشی از آن را برای شما می خوانم و سخنم را به پایان می برم برای اینکه،واجد بخش ها و نکات بسیار خوبی است،اجازه بدید به همین یک تکه اش بسنده بکنم که جزء دعا است که«خدایا،کسانی را که به ما رحم نمی کنند بر ما مسلط مکن؛وَلا تُسَلِّطْ عَلَيْنا مَنْ لا يَرْحَمُنا.»

دکتر عبدالکریم سروش- بخشی از سخنان در نیمه شعبان ۱۳۹۲ با موضوع «اقبال و مهدویت»

دانلود صوت سخنرانی دکتر سروش

سخنان روحانی افراطیون را عصبانی کرده است

هشت سال بود،وقتی نوبت به سخنان رئیس جمهور ایران می رسید،هراسی در دل داشتیم و با چشمانی مایوس به کلماتی که از زبان احمدی نژاد بیرون می آمد،می نگریستیم.وقتی نوبت رئیس جمهور ایران می شد،او جز اعلان جنگ به جهان،مدیریت جهان،انکار هلوکاست،محو اسرائیل و خبر از ظهور یک منجی،لب به سخن نمی گشود و لسان خویش را هرگز با دیپلماسی و تعامل و صلح،ممزوج نمی کرد.

اکنون اما،سخنان رئیس جمهور ایران در جهان بازتاب زیادی داشته است و کشورهای غربی هم واکنش مثبتی به سوی این سخنان نشان داده اند.سخنان آقای روحانی در مجمع عمومی سازمان ملل،حساب شده،دقیق،زیرکانه و هوشیارانه بود،او از نفی هلوکاست نگفت،از مدیریت جهانی نگفت،از جنگ نگفت،از محو اسرائیل نگفت؛بلکه او،از صلح گفت،از اعتدال گفت،از نفی خشونت گفت،از تعامل با جهان و تعامل با آمریکا گفت.سخنان دکتر روحانی در گفتگوی های مطبوعاتی و در پاسخ به سوالات خبرنگاران از رسانه ها و مطبوعات مختلف،حساب شده و نیکو بود.

آقای دکتر روحانی،به آزادی زندانیان سیاسی در این چند روز اشاره داشت و از ادامه این اقدامات در روزهای آینده ابراز امیدواری کرد.سخنان آقای روحانی که توام با اعتدال و میانه روی بود،واکنش افراطیون را در داخل و خارج کشور برانگیخت.

سخنان دکتر روحانی،رئیس جمهور منتخب ایران،باعث عصبانیت نخست وزیر اسرائیل شد؛نتانیاهو عصبانیت خود را در قالب یک بیانیه ابراز کرد.او سخنان دکتر روحانی را عیب جویانه و ریاکارانه خواند،اما بیانیه او دیگر هیچ مشروعیتی ندارد و توجه کسی را به خود جلب نمی کند.پس از توهمات اسرائیل،کشورهای غربی و آمریکا واکنش مثبتی به سخنان دکتر روحانی نشان دادند و در آخرین روز هم،آقای اوباما در یک واکنش بسیار مثبت و نیکو،با دکتر روحانی در یک گفتگوی تلفنی راجع به برنامه هسته ای ایران و روابط ایران و آمریکا،صحبت کرد.

این واکنش بسیار مثبت آقای اوباما در قبال رئیس جمهوری ایران و گفتگوی تلفنی دو رئیس جمهور از ایران و آمریکا،قطعا اثرات بسیار مثبتی در دیپلماسی دولت ایران خواهد گذاشت.اما این سخنان باعث واکنش اقلیت افراطی بود که امروز در خیابانها،از حرکت ماشین رئیس جمهور ممانعت کردند،به سوی او کفش پرتاب کردند،و البته عجیب نیست این داستان احساسات مشترک افراطیون داخلی و اسرائیل!

آقای روحانی،دست مریزاد!

پلورالیسم دینی از منظر قرآن

بنده قرار بود نوشتاری در خصوص جهاد آماده کنم اما پیش از آن،قرار است در خصوص مسئله پلورالیسم دینی یا تکثرگرایی دینی از منظر قرآن صحبت کنم که چندان بی ربط به نوشتار بعدی نیست و  در این نوشتار،بیشتر به بررسی و تشریح آیات قرآن و این موضوع مهم که آنچه از قرآن تحت عنوان تکثرگرایی استخراج می شود،می پردازم.

پلورالیسم دینی یا تکثرگرایی،که پایه گذاری آن در مسیحیت شکل گرفته است،یک تئوری دینی است و به ما می گوید:ضمن اینکه همه ادیان حق اند،راه حق و رستگاری معطوف به یک دین نیست و راه رستگاری در همه این ادیان الهی وجود دارد و هر کسی هر دینی را اختیار کند؛می تواند با آن دین رستگار و کامیاب شود.اگر فردی به انتخاب خود مسیحیت اختیار کرد،اگر کسی یهودیت اختیار کرد،اگر کسی اسلام اختیار کرد،انتخاب او حق است و حقانیت دارد و می تواند با آن ادیان به رستگاری برسد و باید بر اساس احکامی که مختص به دین اوست،سنجیده شود؛مثلا در اسلام نوشیدن شراب حرام است،اما در ادیان دیگر چنین نیست،پس یک مسیحی که در آئین او شراب حرام نیست با نوشیدن آن مرتکب گناه نشده است.به نوعی همه ادیان حق اند و حقانیت دارند و هر فردی می تواند با هر دینی به این حقیقت برسد.پروفسور جان هيك یکی از فیلسوفان تکثرگرای دینی است و این نظریه را خیلی بسط داده است.

این نظریه،چه در میان مسیحیان که در میان آنها پایه گذاری شده است،و چه در میان مسلمانان که البته بسیاری طالب این نظریه هستند و در طول تاریخ این افراد وجود داشتند،مخالفان و منتقدانی دارد.انحصارگرایان دینی که در میان آنها مسیحیان و مسلمانان و یهودیان نیز هستند که می گویند،راه رستگاری تنها در دین ماست،و اگر کسی مسلمان باشد تنها به بهشت می رود و یا اگر کسی مسیحی باشد اهل بهشت است؛یعنی خدا از ایمان پیروان ادیان دیگر و از کارهای نیکو و تقوای آنان می گذرد و بدون سنجش اعمال آنها،آنان را برای جهنم آماده می کند!

فرض بر آن بگیریم یک دانشمند در 100 سال پیش نظریه ای را بیان کرد،یک دانشمند دیگر در 50 سال پیش ضمن پذیرش نظریه سابق،آن را گسترش داد و امروز دانشمندی آن نظریه را ضمن پذیرش دو نظریه پیشین،آن را کامل می کند.پس هر سه این نظریات درست و صحیح اند و نظریه امروز آن نظریات را باطل نمی کند و اگر کسی به هر شکلی بیشتر موافق نظریه ای باشد که در 100 سال پیش و یا در 50 سال پیش اظهار شده است،از منظر علمی هیچ اشکالی ندارد و سخن او حق است.و یا اینکه کسی بگوید عدد 2 زوج است،کس دیگر بگوید 4 هم زوج است،یک فردی هم بگوید 2 و 4 زوج است،6 هم زوج است.این خاصیت زوج بودن عدد6،زوج بودن 2 و 4 را باطل نمی کند،کسی که اعتقاد دارد 2 و 4 زوج است،سخن او درست و حق است و شاید ادله ای دارد که بیان می کند 6 زوج نیست.مسئله ادیان هم همین است،ادیان در احکام با یکدیگر متفاوت اند؛مثلا مسیح گفت احکام در باطن انسان است و نه در ظاهر،اما اسلام چیز دیگری به ما می گوید.در اسلام،احکامی چون جهاد،نماز،روزه و…است که در مسیحیت وجود ندارد،و یا این احکام در اسلام بدون حضور روحانیون مشروعیت دارد و در مسیحیت این چنین نیست.اما هر یک از ادیان،مردم را به سوی اخلاق مداری سوق می دهند،مردم را به سوی نیکی می خوانند،مردم را به سوی خدا می خوانند،حالا فردی که اعمال نیکو انجام می دهد،خدا را خالصانه می خواند و به دین خود مومن است،با هر دینی که دارد،سخن او و کردار او حق است و مستحق پاداش است؛اگر به گفته انحصارگرایان مسیحی باشد،خدا در آخرت از یک میلیارد مسلمان و 14 میلیون یهودی و 2 میلیون زرتشتی می گذرد و به اعمال نیک آنها نمی نگرد و آنان را مستحق مجازات می داند؟!و یا اگر به گفته انحصارگرایان مسلمان باشد یعنی خدا از اعمال 2 میلیارد مسیحی می گذرد و آنان را در آتش جهنم می اندازد؟!این نگرش به هیچ وجه منطقی و قابل قبول نیست.درست است که اسلام آخرین دین الهی است،اما ادیان قبل از خود را رد و باطل نمی کند؛بلکه از تصدیق آنان سخن می گوید.

اما بیشتر به مسئله تکثرگرایی دینی در قرآن بنگریم که مخالفان و ناقدانی دارد.در این میان،یک گروه مسلمانانی هستند که به طور کلی با تکثرگرایی دینی مخالفند و سخن از نفی تکثرگرایی دینی در قرآن می گویند،گروه دیگر در واقع مخالفان اسلام و موافقان تکثرگرایی دینی هستند که در میان آنها بی دینها و مسیحیان نیز دیده می شود و سخن آنها،همان سخن گروه اولی است؛یعنی رد تکثرگرایی دینی در قرآن.پاپ سابق هم بیان کرده بود که تکثرگرایی برای مسلمانان قابل قبول نیست،بسیاری از بی دینها نیز این مسئله را بیان می کنند،یکی از کشیش های مسیحی نامه ای سرگشاده نوشته بود و پا فراتر نهاده بود و در آن بیان کرده بود مطابق قرآن با مسیحیان و یهودیان باید جنگید تا مسلمان شوند و البته در آن زمان،دکتر عبدالعلی بازرگان،فرزند مرحوم مهندس بازرگان و فعال ملی-مذهبی،پاسخ بسیار مطلوبی به این کشیش داده بود.

در این بخش از نوشتار،با بررسی و تشریح دقیق آیات قرآن،تکثرگرایی دینی از منظر قرآن را مورد ارزیابی قرار می دهم و ضمن نقد و نفی این مسئله که تکثرگرایی دینی از منظر قرآن پذیرفته نیست،ادله ام را همراه با آیات قرآن در این خصوص بیان خواهم کرد.بنده آیاتی از قرآن را که مربوط به کثرت گرایی دینی بودند را جمع آوری کردم.

اگر در آیات قرآن نظر کنیم،در میابیم که در این آیات ادیان ابراهیمی،همگی حق اند و از جانب خدا مقبول اند و حقانیت دارند.در واقع معیار مسلمان بودن،پذیرش ادیان پیشین ابراهیمی و پذیرش آنان به عنوان پیامبر است.مولوی تعبیر درستی دارد که می فرماید:

نـــام احـمد نـــام جــملهٔ انـبیــاســـت

چون که صد آمد نود هم پیش ماست

و این مسئله کاملا در آیات قرآن مشهود است:

سوره بقره آیه 136 – قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنْزِلَ إِلَىٰ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَىٰ وَعِيسَىٰ وَمَا أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ

بگوييد که ما (مسلمين) ايمان به خدا آورده‌ايم و به آن کتابي که بر پيغمبر ما فرستادند و به آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و فرزندان او نازل شده و به آنچه به موسي و عيسي داده شده و هم به آنچه به پيغمبران از جانب خدا داده شده، به همه عقيده‌منديم و ميان هيچ يک از آنان فرق نگذاريم و تسليم فرمان او هستيم.

سوره بقره آیه 285 – آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ ۚ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ ۚ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا ۖ غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ

اين رسول به آنچه خدا بر او نازل کرده ايمان آورده و مؤمنان نيز همه به خدا و فرشتگان خدا و کتب و پيغمبران خدا ايمان آوردند (و گفتند) ما ميان هيچ يک از پيغمبران خدا فرق نگذاريم، و (همه يک زبان و يک دل) اظهار کردند که ما (فرمان خدا را) شنيده و اطاعت کرديم، پروردگارا، ما آمرزش تو را خواهيم و (مي‌دانيم) بازگشت همه به سوي توست.

سوره مائده آیه 46 – وَقَفَّيْنَا عَلَىٰ آثَارِهِمْ بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ  ۖ وَآتَيْنَاهُ الْإِنْجِيلَ فِيهِ هُدًى وَنُورٌ وَمُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ

و از پي آن رسولان باز عيسي پسر مريم را فرستاديم که تصديق به درستي توراتي که پيش او بود داشت و انجيل را نيز به او داديم که در آن هدايت و روشني (دلها) است، و تصديق به درستي تورات که پيش از او بود دارد و راهنمايي خلق و اندرز براي پرهيزکاران عالم است.

سوره انعام آیه 91 – وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَىٰ بَشَرٍ مِنْ شَيْءٍ ۗ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْكِتَابَ الَّذِي جَاءَ بِهِ مُوسَىٰ نُورًا وَهُدًى لِلنَّاسِ  ۖ تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِيسَ تُبْدُونَهَا وَتُخْفُونَ كَثِيرًا  ۖ وَعُلِّمْتُمْ مَا لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَلَا آبَاؤُكُمْ  ۖ قُلِ اللَّهُ  ۖ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ

و آنها خدا را آن گونه که بايد، نشناختند که گفتند: خدا بر هيچ کس از بشر کتابي نفرستاده. بگو: کتاب توراتي را که موسي آورد و در آن نور (علم) و هدايت خلق بود چه کسي بر او فرستاد که شما آيات آن را در اوراق نگاشته، بعضي را آشکار مي‌نماييد و بسياري را پنهان مي‌داريد و آنچه را شما و پدرانتان نمي‌دانستيد به شما آموختند؟ بگو: خداست (که رسول و کتاب فرستد)، سپس آنها را بگذار تا به بازيچه خود فرو روند.

سوره انعام آیه 92 – وَهَٰذَا كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ مُصَدِّقُ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَلِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَىٰ وَمَنْ حَوْلَهَا ۚ  وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ يُؤْمِنُونَ بِهِ  ۖ وَهُمْ عَلَىٰ صَلَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ

و اين (قرآن) کتابي است که ما فرستاديم با خير و برکت بسيار و گواه صدق ساير کتب آسماني که در مقابل اوست (تا مردم را به پاداش الهي مژده دهي) و تا خلق را از اهل مکه و هر که به اطراف آن است بيم دهي. و آنان که به آخرت ايمان آوردند به اين کتاب نيز ايمان خواهند آورد و آنها (اوقات) نمازشان را محافظت مي‌نمايند.

در آیات قرآن،گاهی مسیحیان و یهودیان و پیروان دیگر ادیان که اهل کتاب خوانده شدند،مورد خطاب قرار گرفتند و گاه مورد تحسین و گاه مورد نکوهش قرار گرفتند.از مسلمانانی که منکر تکثرگرایی از منظر قرآن هستند،آنها نیز اعتقاد بر این دارند که اسلام ادیان ابراهیمی را تصدیق کرده است،اما آنها مدعی اند که با ظهور اسلام،دین خاص خدا همان اسلام است.چند آیه از قرآن است که صدای این گروه را زیاد بلند کرده است.آیاتی که در قرآن مسیحیان و یهودیان و اهل کتاب مورد نکوهش قرار گرفتند و بیان شده است که جز اسلام،دین دیگری پذیرفته نیست.باید به شأن نزول آیات توجه کرد،به تفسیر آن آیات و آیات پیش و پس از آن نیز توجه کرد.به این آیات بنگریم:

سوره مائده آیه 51 – يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَىٰ أَوْلِيَاءَ ۘ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ ۚ  وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ

اي اهل ايمان، يهود و نصاري را به دوستي مگيريد، آنان بعضي دوستدار بعضي ديگرند، و هر که از شما مؤمنان با آنها دوستي کند به حقيقت از آنها خواهد بود؛ همانا خدا ستمکاران را هدايت نخواهد نمود.

این نوع آیات از قرآن،در واکنش به خیانت ها و دشمنی برخی از مسیحیان و یهودیان نسبت به مسلمانان است.غرض از بیان این آیه این نبود که مسلمانان در هیچ دوره ای حق ندارند مسیحیان و یهودیان را به دوستی بگیرند،مسلمانان در آن وضعیت زمانی و مکانی که قرار داشتند،نمی توانستند آنان را به دوستی و سرپرستی بگیرند.البته نزاع بر سر این موضوع که آیا در این آیه دوستی صدق می کند و یا سرپرستی،وجود دارد.

در واقع این آیه،حاصل اختلافات فکری میان مسلمانان و مسیحیان و یهودیان نبود،حاصل دشمنی آنان با مسلمانان بود.پیامبر گرامی اسلام با بسیاری از قبایل یهودی عهد و پیمان صلح بست اما آن قبایل عهد شکنی کردند.نه اینکه چون آنها مسیحی بودند و یا یهودی،این گونه مورد نکوهش قرار گرفتند،بلکه به سبب انحراف آنان به سوی شرک و دشمنی آنان با مسلمانان بود.به نقل از مفسران ماجرا و شأن نزول این آیه این بود که  عبادة بن صامت خزرجى خدمت پيامبر رسيد و گفت: من هم پيمانانى از يهود دارم كه از نظر عدد زياد و از نظر قدرت نيرومندند، اكنون كه آنها ما را تهديد به جنگ ميكنند و حساب مسلمانان از غير مسلمانان جدا شده است.و مطابق این اتفاقات و حوادث این آیات نازل شد.و در آیات دیگر نیز اشاره دارد:

سوره مائده آیه 80 – تَرَىٰ كَثِيرًا مِنْهُمْ يَتَوَلَّوْنَ الَّذِينَ كَفَرُوا ۚ  لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَفِي الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُونَ

بسياري از آنها را خواهي ديد که با کافران دوستي مي‌کنند. ذخيره‌اي که براي خود پيش مي‌فرستند و آن غضب خداست بسيار بد ذخيره‌اي است و آنها در عذاب جاويد خواهند بود.

سوره مائده آیه 81 – وَلَوْ كَانُوا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالنَّبِيِّ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِيَاءَ وَلَٰكِنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ فَاسِقُونَ

و اگر به خدا و پيغمبر و کتابي که بر او نازل شده ايمان آورده بودند البته کافران را دوست خود نمي‌گرفتند، وليکن بسياري از آنها فاسق و بدکردارند.

در آن زمان هم،مسلمانان در جنگ با مشرکان بودند و عهد شکنی ها و همکاری با آنان،ضربه و آسیب فربه ای به اسلام می زد.مسیحیان و یهودیانی که مورد خطاب قرآن قرار می گیرند،با مشرکان همکاری می کنند و آئین شرک در احکام آنان وارد شده است.اما مسئله ای که گواه بر این سخن است که آنان به جهت دشمنی با مسلمانان این گونه مورد نکوهش قرار گرفتند،این آیه از قرآن است که در کنار سرزنش یهودیان،مسیحیان را مورد تحسین قرار می دهد:

سوره مائده آیه 82 – لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا  ۖ وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَىٰ ۚ  ذَٰلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ

هر آينه دشمن‌ترين مردم نسبت به مسلمانان، يهود و مشرکان را خواهي يافت، و با محبت‌تر از همه کس به اهل ايمان آنان را که گويند: ما نصراني هستيم. اين (دوستي نصاري نسبت به مسلمين) بدين سبب است که برخي از آنها دانشمند و پارسا هستند و تکبر و گردنکشي (بر حکم خدا) نمي‌کنند.

این سخن قرآن با اهل کتابی است که از دین خود منحرف شدند:

سوره آل عمران آیه 64 – قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَىٰ كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ ۚ  فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ

بگو: اي اهل کتاب، بياييد از آن کلمه حق که ميان ما و شما يکسان است پيروي کنيم که به جز خداي يکتا را نپرستيم، و چيزي را با او شريک قرار ندهيم، و برخي برخي را به جاي خدا به ربوبيّت تعظيم نکنيم. پس اگر از حق روي گردانند بگوييد: شما گواه باشيد که ما تسليم فرمان خداونديم.

بیشتر قرآن یهودیان و مسیحیان را از شرک بر حذر می دارد نه آنکه آنان را از دین خود محروم کند،سخن قرآن در این آیه بیشتر دعوت به سوی خداست تا اینکه دعوت به سوی اسلام باشد و برای همین است که اسلام را شایسته آنان می داند؛چراکه دین و آئین آنان،در خطر بود و آنها بیشتر با مشرکین همراه بودند تا اینکه به آئین خود،مسیحیت و یهودیت،مومن باشند.

به این سه آیه بنگریم:

سوره بقره آیه 135 – وَقَالُوا كُونُوا هُودًا أَوْ نَصَارَىٰ تَهْتَدُوا ۗ قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا ۖ وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ

يهود و نصاري گفتند که به آيين ما درآييد تا راه راست يافته و طريق حق پوييد. (اي پيغمبر در جواب آنها) بگو: بلکه ما آيين ابراهيم را پيروي مي‌کنيم که به راه راست توحيد بود و از مشرکان نبود.

سوره بقره آیه 137 – فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ مَا آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا ۖ وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا هُمْ فِي شِقَاقٍ ۖ فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللَّهُ ۚ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ

پس اگر به آنچه شما ايمان آورديد يهود و نصاري نيز ايمان آوردند، راه حق يافته‌اند و اگر (از حق) روي بگردانند شک نيست که آنها در ستيز با حق خواهند بود و خداوند تو را از شر و آسيب آنها نگه مي‌دارد و خدا شنوا و داناست.

سوره بقره آیه 138 – صِبْغَةَ اللَّهِ ۖ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً ۖ وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ

رنگ خداست (که به ما رنگ ايمان و سيرت توحيد بخشيده) و چه رنگي بهتر از رنگ (ايمان به) خدا؟ و ما او را پرستش مي‌کنيم.

در آیات 135 و 138 سوره بقره،اشاره بر ایمان و پرستش خدا و قبیح بودن شرک دارد و در آیه 137 بقره هم اشاره دارد که اگر مسیحیان به آنچه شما ایمان آوردید،ایمان آوردند،راه حق یافته اند.مگر مسیحیان و یهودیان مشرک هستند که گویی آنها را از خداباوری جدا می سازد و آیات 138 و 135 را خطاب به آنان می گوید؟باری؛از این آیات درمیابیم که مشکل مسیحیان و یهودیان،ایمان به اسلام نیست بلکه ایمان به خداست و آنها به سوی شرک جذب شدند.

این آیات از قرآن نیز مضمون آیات فوق را دارد:

سوره بقره آیه 91 – وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا نُؤْمِنُ بِمَا أُنْزِلَ عَلَيْنَا وَيَكْفُرُونَ بِمَا وَرَاءَهُ وَهُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِمَا مَعَهُمْ ۗ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِيَاءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ

و چون به يهود گويند: به قرآن که خدا فرستاده ايمان آريد، پاسخ دهند که تنها به تورات که بر ما نازل شده ايمان آوريم، و به غير تورات کافر مي‌شوند، در صورتي که قرآن کتاب حق است و کتاب آنها را تصديق مي‌کند. بگو: اگر شما در دعوي ايمان به تورات راستگوييد پس چرا پيغمبران پيشين را مي‌کشتيد؟

سوره بقره آیه 92 – وَلَقَدْ جَاءَكُمْ مُوسَىٰ بِالْبَيِّنَاتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ

و با آن همه آيات و معجزات روشن که موسي براي شما آشکار نمود باز گوساله پرستي اختيار کرديد، و شما مردمي سخت ظالم و ستمکاريد.

در آیه 91،ضمن تصدیق یهودیت،اشاره به انحراف آنان از آئین خود دارد که ایمان آنها راستین نیست و در آیه 92 هم به گوساله پرستی آنان اشاره کرده است.در واقع یهودیان به سبب آن به سوی قرآن دعوت شدند که در انحراف بودند و در واقع آنان دین یهودیت را اختیار نکرده بودند.وقتی قرآن از تصدیق دین یهودیت و مسیحیت سخن می گوید،چرا باید پیروان آن را مورد نکوهش قرار دهد؟

و در آیه ای دیگر از قرآن،به تحسین بعضی از اهل کتاب و به نکوهش بعضی دیگر به سبب اخلاق و کردار آنها می پردازد:

سوره آل عمران آیه 75 – وَمِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطَارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ وَمِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِينَارٍ لَا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلَّا مَا دُمْتَ عَلَيْهِ قَائِمًا ۗ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَيْسَ عَلَيْنَا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ وَيَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ

بعضي از اهل کتاب (به آن حد درستکارند که) اگر مال بسيار به آنها بسپاري ردّ امانت کنند، و برخي ديگر از اهل کتاب (تا آن اندازه نادرستند که) اگر يک دينار به او امانت دهي رد نکنند جز آنکه بر مطالبه آن سخت‌گيري کني، از اين رو که گويند: براي ما (پيروان تورات) به هر وسيله خوردن مال اميّان (غير اهل تورات) گناهي ندارد، و اين سخن را به دروغ به خدا نسبت دهند در صورتي که مي‌دانند (که به خدا نسبت دروغ مي‌دهند).

 

اما در خصوص ادعای منکران تکثرگرایی دینی در خصوص آیاتی که قرآن با این مضمون بیان کرده است که هیچ دینی جز اسلام نزد خدا پذیرفته نیست.این آیات در قرآن مشهود است:

سوره آل عمران آیه 19 – إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ ۗ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ ۗ وَمَنْ يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ

همانا دين (پسنديده) نزد خدا آيين اسلام است، و اهل کتاب راه اختلاف نپيمودند مگر پس از آگاهي به حقّانيت آن، و اين خلاف را از راه حسد در ميان آوردند. و هر کس به آيات خدا کافر شود (بترسد که) محاسبه خدا زود خواهد بود.

اما اگر به آیه بعدی آن بنگریم،درمیابیم که مقصود از اسلام همان تسلیم شدن در برابر خداست و نه لزوما اسلام آوردن و مسلمان شدن یهودیان و مسیحیان و اهل کتاب.

سوره آل عمران آیه 20 – فَإِنْ حَاجُّوكَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلَّهِ وَمَنِ اتَّبَعَنِ ۗ وَقُلْ لِلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْأُمِّيِّينَ أَأَسْلَمْتُمْ ۚ  فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا  ۖ وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ ۗ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ

پس اگر با تو (براي مخالفت با دين حقّ، به باطل) احتجاج کنند، بگو: من و پيروانم خود را تسليم امر خدا نموده‌ايم. و بگو با اهل کتاب و با امّيان: آيا شما هم (چون حق پديدار شود) تسليم حق شده و ايمان آريد؟ و چنانچه ايمان آرند هدايت يافته‌اند و اگر (از حق) روي گردانند بر تو چيزي جز تبليغ (دين خدا) نيست و خداوند به حال بندگان بيناست.

آنچه در این آیه هم سبب نکوهش اهل کتاب شده است،انحراف آنان است اینکه آنان خود را تسلیم خدا نکردند و به سوی شرک رفتند.مرحوم طباطبایی هم در خصوص کلمه اسلام در این آیه،این تفسیر را بیان کرده است:

» آن دين واحد عبارت است از تسليم شدن در برابر بيانى كه از مقام ربوبى در مورد عقائد و اعمال و يا در مورد معارف و احكام صادر مى شود»( تفسیر المیزان-جلد 3)

تسلیم شدن در برابر پروردگار و سخن حق،آئین ادیان ابراهیمی و خصلت آن ادیان است و مقصود لزوما دین اسلام نیست،بلکه تسلیم شدن در برابر پروردگار است.در آیات دیگر قرآن،که در نقد مصادره ابراهیم توسط برخی یهودیان و مسیحیان است،این سخن کاملا صدق می کند:

سوره آل عمران آیه 65 – يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِي إِبْرَاهِيمَ وَمَا أُنْزِلَتِ التَّوْرَاةُ وَالْإِنْجِيلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ ۚ  أَفَلَا تَعْقِلُونَ

اي اهل کتاب، چرا در آيين ابراهيم با يکديگر مجادله مي‌کنيد (که هر يک او را به خود نسبت مي‌دهيد)؟! در صورتي که تورات و انجيل شما فرستاده نشد مگر بعد از ابراهيم؛ آيا تعقل نمي‌کنيد؟

سوره آل عمران آیه 67 – مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلَا نَصْرَانِيًّا وَلَٰكِنْ كَانَ حَنِيفًا مُسْلِمًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ

ابراهيم نه يهودى بود و نه نصرانى، ولى حق گرا و تسليم [فرمان خدا ]بود و از مشرکان نبود.

ابراهیم حق گرا و تسلیم خدا بود.پس روح ادیان ابراهیمی که مسیحیت و یهودیت هم از آن است،تسلیم شدن در برابر خدا و سخن حق البته با اندیشه و ادله  است و آنچه در این آیات آمده است،مضمون تسلیم شدن است نه اسلام آوردن.

سوره آل عمران آیه 85 – وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ

هر کس غير از اسلام ديني اختيار کند هرگز از وي پذيرفته نيست، و او در آخرت از زيانکاران است.

در این آیه نیز،اگر به آیه پیش و پس آن بنگریم،مقصود از اسلام همان تسلیم شدن در برابر خداست.در آیه 84 آل عمران آمده است:

سوره آل عمران آیه 84 – قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ عَلَيْنَا وَمَا أُنْزِلَ عَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَىٰ وَعِيسَىٰ وَالنَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ

بگو: ما به خداي عالم و شريعت و کتابي که به خود ما نازل شده و آنچه به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و فرزندانش نازل شده و آنچه به موسي و عيسي و پيغمبران ديگر از جانب پروردگارشان داده شده (به همه ايمان آورده‌ايم) فرقي ميان هيچ يک از پيغمبران نگذاريم و ما مطيع فرمان خداييم.

قرآن همۀ ادیان ابراهیمی را حق می داند و در آخر می گوید ما مطیع فرمان خداوندیم،و در آیه پس از آن چنین می فرماید:

سوره آل عمران آیه 86 – كَيْفَ يَهْدِي اللَّهُ قَوْمًا كَفَرُوا بَعْدَ إِيمَانِهِمْ وَشَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ ۚ  وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ

چگونه خداوند گروهي را که بعد از ايمان به خدا و گواهي دادن به راستي رسول او و بعد از ادلّه روشن باز کافر شدند، به راه راست هدايت کند؟ و خدا هرگز گروه ستمکاران را رهبري نخواهد کرد.

یعنی اشاره قرآن به کفار است و کسی که مسیحیت اختیار کرده است،یهودیت اختیار کرده است،خدا را عبادت کرده است،مورد خطاب قرار نمی گیرد و همان گونه که گفتیم،مطابق آیات قرآن ادیان ابراهیمی یعنی تسلیم شدن در برابر خدا و سخن حق،و این به معنای اسلام نیست.

اما نکته دیگر این است که قرآن،انحصارگرایان دینی را که بهشت را به نفع خود مصادره می کنند و می گویند بهشت فقط برای مسیحیان است و یا برای یهودیان است،مورد انتقاد شدید قرار می دهد.این مسئله در آیات 111 بقره تا 113 بقره بیان شده است:

وَقَالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَىٰ ۗ تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ ۗ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ  بَلَىٰ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ وَقَالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصَارَىٰ عَلَىٰ شَيْءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَىٰ لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلَىٰ شَيْءٍ وَهُمْ يَتْلُونَ الْكِتَابَ ۗ كَذَٰلِكَ قَالَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ ۚ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ

و يهود گفتند: هرگز به بهشت نرود جز طايفه يهود، و نصاري گفتند: جز طايفه نصاري. اين تنها آرزوي باطل آنهاست، بگو: بر اين دعوي برهان آوريد اگر راست مي‌گوييد.(111) آري، هر که تسليم حکم خدا گرديد و نيکوکار گشت مسلّم اجرش نزد خدا خواهد بود و آنان را هيچ خوف و انديشه و هيچ اندوهي نخواهد بود.(112) يهود بر اين دعويند که نصاري را از حق چيزي در دست نيست، و نصاري بر اين دعوي که يهود را از حق چيزي در دست نيست، در صورتي که هر دو گروه در خواندن کتاب آسماني يکسانند. اين گونه دعويها نظير گفتار و مجادلات مردمي است که از کتاب آسماني بي‌بهره‌اند. و خداوند در اين اختلافات روز قيامت ميان آنها حکم خواهد فرمود.(113)

در این آیات به نکته بسیار نیکویی اشاره شده است و آن این است که یهودیان و مسیحیان،هر دو دارای کتاب آسمانی اند و این سخن گواه این است که هر دو بهشتی اند.

اما آیات زیادی از قرآن موجود است که از تفکیک میان اهل کتاب و مشرکان سخن گفته است،از ورود مسیحیان و یهودیان به بهشت سخن گفته است و مسیحیت اختیار کردن و یهودیت اختیار کردن را حق دانسته است و این مسئله کاملا در آیات قرآن مشهود است:

سوره مائده آیه 47 – وَلْيَحْكُمْ أَهْلُ الْإِنْجِيلِ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِيهِ ۚ  وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ

و اهل انجيل بايد به آنچه خدا در آن کتاب فرستاد حکم کنند، و هر کس به خلاف آنچه خدا فرستاده حکم کند چنين کس از فاسقان خواهد بود.

سوره مائده آیه 69 – إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئُونَ وَالنَّصَارَىٰ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ

البته هر کس از گرويدگان به اسلام و يهودان و ستاره‌پرستان و نصاري که به خدا و روز قيامت ايمان آورد و نيکوکار شود هرگز آنان را ترسي و اندوهي (در عالم آخرت) نخواهد بود.

سوره حج آیه 17 – إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئِينَ وَالنَّصَارَىٰ وَالْمَجُوسَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ

البته خدا بين اهل ايمان و يهود و صابئان و نصاري و گبران و آنان که به خدا شرک آوردند محققا روز قيامت جدايي افکند (و هر کس را به جايگاه استحقاقش برد) که خدا بر (احوال و پاداش) همه موجودات عالم (بصير و) گواه است.

سوره بقره آیه 62 – إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصَارَىٰ وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ

هر يک از مسلمانان و يهود و نصاري و صابئان (پيروان حضرت يحيي) که از روي حقيقت به خدا و روز قيامت ايمان آورد و نيکوکاري پيشه کند، البته آنها از خدا پاداش نيک يابند و هيچ گاه بيمناک و اندوهگين نخواهند بود.

و این آیات نمی تواند تحت عنوان نفی تکثرگرایی دینی مطرح شود و مغایرتی هم با آن ندارد،بلکه آن را تصدیق می کند.در آیات 62 بقره و 69 مائده و 17 حج،به صراحت از تفکیک میان مسیحیان و یهودیان با مشرکان سخن می گوید و این پیام را می رساند که هر فردی با هر آئین و دینی،اگر به خدا و روز قیامت مومن باشد و کار نیکو کند،راه رستگاری را شناخته و از اهل بهشت است.