اسلام فقاهتی چه معنایی دارد؟لابد روشنترین و مقبولترین معنای آن اسلامی است که فقه هم دارد.خوب،مگر کسی گفته بود اسلام فقه ندارد؟بعلاوه اگر اسلام فقه دارد،عرفان هم دارد،اخلاق هم دارد،تفسیر هم دارد،عقاید و مسائل فلسفی جهانشناسی هم دارد.چرا نگفتند اسلام اخلاقی یا اسلام عرفانی؟این چه تأکیدی است که بر فقه اسلام میرود؟شاید بگویند بیشترین معارف اسلام در فقه است،ولی همه میدانیم که چنین نیست.شاید غرض این است که مؤثرترین یا مورد نیازترین بخش اسلام فقه است،یا لااقل در نظر گویندگان و به کار برندگان این تعبیر،فقه اهمّ و اجلّ معارف دینی،یا در عمل،کارسازترین آنهاست.هر کدام اینها که باشد،نشان میدهد که این جنبه از جوانب اسلام برجستگی بیشتری پیدا کرده است،والا هیچ دلیلی نداشت که در جمهوری اسلامی شعار اسلام فقاهتی،اصالت و برجستگی پیدا کند.وقتی که تعبیر اسلام فقاهتی به این معنا رایج میشود دواعی و لوازمی دارد، و تفاوتهای جدی را با وضع قبل از انقلاب اقتضا میکند.
اما دواعی:از دواعی مهم آن این است که روحانیت ما علیالعموم،معلومات دینیاش در معلومات فقهی خلاصه میشود.عالمِ دین در روزگار ما بیشترین چیزی که میداند فقه و رساله است.در زمینههای دیگر معلوماتش کماً و کیفاً،اندک و نازل است.و لذا عجیب نیست اگر اسلام را معادل فقه بیاورد،یا فقه را اهمّ معارف اسلامی بشناسد.ریشهی این امر را باید در نحوهی آموزش حوزهای پیدا کرد.اما مقتضیات:اسلام اخلاقی و انسانشناختی و عرفانی و فلسفی،اسلام چون و چرابردار است،اما اسلام فقهی-دستکم در نظریهی رایج اجتهاد و تقلید-اسلام چون و چرابردار نیست.در آن دستهی اول مجال تقلید نیست و در دستهی دوم جز مجال تقلید نیست.و همینجاست که اهمّ وظایف برادران و خواهران ما معلوم میشود و آن این است که مرز امور تقلیدی را از امور غیرتقلیدی جدا کنند و تا این دو امر از یکدیگر تمایز روشن و کافی نیابد،همچنان دوستان ما در گام برداشتن مردد خواهند بود و به تعبیر مولوی راه خانهشان را گستاخانه طی نخواهند کرد.
پا نهم گستاخ چون خانه روم
پا نلرزانم نه کورانه روم
(مثنوی،دفتر سوم،بیت ۴۱۲۸)
گفتم که اسلام فلسفی،عرفانی،انسانشناختی چون و چرابردار است یعنی آنجا مقام تحقیق است.به پرسیدن راه میدهد و کسی ملزم به تقلید نیست.اما اسلام فقهی چون و چرابردار نیست یعنی مقام تقلید است.جای ورود کنکاش عقلانی نیست،و دستکم در نظریهی رایج اجتهاد و تقلید،شخص غیرمجتهد،مکلف به تقلید است و قول فقیه برای او حجت تعبدی است.اما اگر این سخن در دایرهی فروع مقبول باشد-که آنجا هم،سخن بسیار است،و حق این است که اگر مقلد وثوق به صحت قول فقیه پیدا نکند و فیالمثل به دلیل دیدن تعارض شدید آرای فقها در یک مسأله مهم،نتواند مطمئن شود که کدام به حق رسیدهاند،تقلید از فقیه بر او واجب نیست-در دایرهی اصول به هیچ روی پذیرفته نیست.به عبارت دیگر،آنچه که قبل از انقلاب میگذشت بیشتر اسلام تحقیقی بود و آنچه امروز میگذرد بیشتر اسلام تقلیدی است و هر کدام از اینها هم مشتری ویژهی خود را دارد.روی اسلام تقلیدی با عامیان است و روی اسلام تحقیقی با زیرکان و جستوجوگران.این مریدپرور است و آن دلیرپرور.
آنچه امروز اسلام فقاهتی القا میکند این است که گویی گوهر دین در تقلید و تفقه خلاصه میشود و در اینجا هم مجال گفتوگو میان مقلد و مجتهد نیست.از یکی افتاء است و از دیگری تقلید و عمل.اما آنچه جوان جستوجوگر ما در دوران قبل از انقلاب با آن روبرو بود این چهره از دین نبود.آن چهرهای بود که راه میداد به پرسیدن،راه میداد به بحث و چون و چرا کردن و این است که امروز جا بر آن تنگ شده است.اگر مطهریها هم مطهری شدند نه برای آن بود که دیگران را به تقلید دعوت میکردند؛سرّش این بود که به دیگران مجال میدادند تا گریبانشان را بگیرند.محبوبیت شریعتی هم به همین دلیل بود.بیجهت نباید به دنبال عوامل گشت و جاهلانه دستهای توطئهگر را پشت سر اقبال جوانان به شریعتی دید.سرّش این بود که جوانان میتوانستند با وی در بحث مشارکت کنند.؛مینوانستند بپرسند و بپذیرند یا نپذیرند.موضوع سخنش مسائل فقهی تعبدی نبود.رابطهاش با آنان رابطهی خشک مفتی و مقلد نبود.طرفین رابطه هم محقق بودند.مریدبازی در کار نبود.
اولین سخن من این است که دوستان در این نکتهای که بنده عرض کردم،بخوبی تأمل کنند و آن را با میزان خرد بسنجند.به اطراف خود نگاه کنند و به سخنانی که امروز در سطح جامعهی ما و حتی در سطح بزرگان ما میرود نظر کنند،ببینند که بواقع چنین است یا چنین نیست و اگر چنین است موقعیت جغرافیایی فکری خودشان را بدانند.امروز چنین اسلام تحقیقآمیزی را گاه بهنام اسلام روشنفکرانه طرد میکنند.در حالیکه اگر خطایی در اینگونه اسلامشناسیهای روشنفکرانهی تحقیقی بوده است،بیشتر از اسلامشناسیهای فقیهانهی تقلیدی نبوده است.افراط و تفریط به یک اندازه مذموماند.به دیانتی لطیف و آسمانی،چهرهی عبوس حقوقی دادن و جا بر جلوههای زیبای دیگر آن تنگ کردن،خود نوعی ناسپاسی نابخشودنی است.
«دکتر عبدالکریم سروش-تقلید و تحقیق در سلوک دانشجویی،سخنرانی ایراد شده در دانشگاه گیلان سال ۱۳۶۸،چاپ شده در کتاب فربهتر از ایدئولوژی»
Filed under: Uncategorized | Tagged: فقه، فقها، فربه تر از ایدئولوژی، مرجع، مطهری، یه شب ماه میاد، اجتهاد، اسلام، اسلام فقاهتی، اسلام تقلیدی، اسلام تحقیقی، اسلام روشنفکرانه، تقلید، تقلید و تحقیق در سلوک دانشجویی، تحقیق، دین، دکتر سروش، دکتر شریعتی، دکتر عبدالکریم سروش، شهروند سبز، شریعتی سروش مطهری، عامیان | Leave a comment »