زندگی ما سراپا پیچیدهی در «اخلاق» است.بدانیم یا ندانیم،بگوییم و نگوییم همهجا کار اخلاقی و «داوری اخلاقی» میکنیم.اگر خاکروبهای از بام در خیابان میریزیم،اگر به کسی برای کار ناروایی اعتراض میکنیم،اگر در مقابل کار ناروایی تسلیم میشویم و زبان نمیگشاییم،اگر حرف بزرگتری را میشنویم،اگر حرف بزرگتری را نمیشنویم،همهی اینها کارهای اخلاقی است.مبادا از اخلاقی شما گمان ببرید که منظور نیکوست،کار بد هم اخلاقی است یعنی داوری اخلاقی پشت سر آن است،کار نیک هم اخلاقی است؛یک اصطلاح غلطی میان ما رایج شده است که وقتی میگوییم فلان کار اخلاقی نیست یعنی بد است،فلان کار اخلاقی است یعنی خوب است.این بد به کار بردن اصطلاح اخلاق است.اخلاق،علم داوری درباب نیکی و بدی «رفتار» است،هم کار بد اخلاقی است یعنی اخلاقاً بد است،هم کار نیک اخلاقی است یعنی اخلاقاً خوب است.در کارهای روزمرهی ما،هیچ کاری نیست که نتوان دربارهی آن داوری اخلاقی کرد.خود ما هم همواره داوری اخلاقی میکنیم،همین که شما اکنون به این جلسه آمدید،در همین روز و در همین ساعت دهها کار دیگر میتوانستید بکنید اما این یکی را انتخاب کردید و به اینجا آمدید.تحمیلی و جبری در کار نبوده است،به هر دلیلی که این انتخاب را صورت داده باشید این انتخاب اخلاقی است،یعنی به گمان خودتان کار خوبی کردهاید،از انتخابهای دیگر انتخاب بهتری هم انجام دادهاید،اگر هم بهتر نباشد در ردیف انتخابهای خوب شماست.من هم که در اینجا نشستهام و با شما سخن میگویم،اختیار کردهام که چنین کاری بکنم و بر این قیاس هرکاری که ما در طول روز انجام میدهیم.
«عادت» دشمن اخلاق است،دشمن داوری اخلاقی است.گاهی ما بر حسب عادت،کارهایی را انجام میدهیم نیندیشیده و ناسنجیده،غافلانه پا از جادهی اخلاق بیرون میگذاریم.به همین سبب،انسانهای هشیار،آدمیانی که میخواهند اخلاقی باشند و بمانند،با عادت مبارزه میکنند؛نمیگذارند هیچ چیزی برای آنها به صورت یک عادت مقاومتناپذیر درآید،چون در آن صورت جرأت و قدرت داوری اخلاقی و عمل اخلاقی و انتخابهای دیگر را از آنان میگیرد.
اخلاق یک امر بیگانه نیست،جای دیگری نیست که ما به دنبال آن بگردیم و بخواهیم آن را پیدا کنیم،بشناسیم و وارد زندگی خود کنیم،یا از این و آن بپرسیم یا سراغش را از آسمانها بگیریم.ما از وقتی که به خودمان آگاهی یافتیم و رفتار آگاهانه میکنیم،در همان حال رفتار ما هم اخلاقی است؛اخلاقی است یعنی میتواند مشمول داوری اخلاقی قرار بگیرد و دیگران دربارهی آن قضاوت کنند.اما این اخلاق و این داوریهای اخلاقی از کجا میآیند؟آیا از آسمان میآیند؟از زمین میآیند؟از عقل بشری میآیند؟از دین میآیند؟فیلسوفان به ما آموختهاند؟ریشهی داوریهای اخلاقی کجاست؟
به زبان بسیار ساده در عین حال دقیق و قابل دفاع،ریشهی داوریهای اخلاقی عبارت است از:«ستایش و نکوهش عقلا» یا به تعبیر فیلسوفان پیشین «مدح و ذم عقلا».آنچه را که عقلا مدح میکنند،ستایش میکنند،نیکو میشمارند همان نیکوست و آنچه را که عقلا ذم میکنند،سرزنش میکنند و نکوهش میکنند و بد میشمارند همان بد است.بد و خوبی بیرون از مدح و ذم عقلا وجود ندارد؛هیچ رفتاری وجود ندارد که به خودی خود خوب باشد یا بد باشد.تعبیر «پسندیده» و «ناپسندیده» که ما در فارسی داریم،بسیار گویاست.پسندیده یعنی آنچه را که جمعی پسندیدهاند،مورد پسند قومی قرار گرفته است.نکوهیده یعنی آنچه که جمعی آن را نکوهیدهاند،ناپسند قومی قرار گرفته است که آن قوم عبارتند از عقلا.عقلا هم کسانی نیستند که در عرش نشسته باشند و ما چراغ برداریم و به دنبالشان بگردیم در ظلمات و تاریکی!عقلا خود ماییم،آدمیانی هستند که در روی زمین زندگی میکنند و از عقل نرمال برخوردارند،لزوماً همهی عقلا ابنسینا یا نیوتن نیستند،آنها در قلهی عقلانیت نشستهاند ولی آدمیان متعارف هم،عقلا هستند و راه زندگی خود را با همین چراغِ عقل،که خدا در اختیارشان نهاده،پیدا میکنند و خوب و بد را تمیز میدهند.اینکه میگویند آدمی اهل تمیز است…اهل تمیز یعنی کسی که تمیز مینهد میان نیک و بد،خوب و بد را میشناسد.شناختن خوب و بد یک حرف است،عمل کردن به آنها حرف دیگری است.
نیک و بد اخلاقی متعلق به رفتار است.ما نیک و بد بیرون از رفتار را هم داریم،یک کسی ممکن است بگوید که گل،چیز خوبیست.اینها خوب باشد یا بد باشد،اخلاقی نیست برای اینکه چیزی که از جنس رفتار نیست،ما داوری اخلاقی دربارهی آن نداریم،لذا اگر هم در آنجا خوب و بد به کار میبریم،خوب و بد دیگری است و نباید با خوب و بد اخلاقی آمیخته شود که موجب مغالطه خواهد شد.خوب و بد اخلاقی هم همان است که عاقلان تمیز میدهند و بیرون از تمیز عاقلان حقیقتی ندارد.عاقلان البته باهم اختلاف دارند.این هم یک حقیقت غیرقابل نهفتن و غیرقابل انکار است.عقل اساساً منشاء اختلاف است و اینکه عارفان ما این همه به عشق،پناه میبردند برای این بود که در عشق وحدت است و اختلاف نیست:
آفرین بر عشق کل اوستاد
صد هزاران ذره را داد اتحاد
همچو خاک مفترق در رهگذر
یکسبوشان کرد دستکوزهگر
(مولوی،مثنوی معنوی،دفتر دوم)
عشق،سرزمین وحدت است اما عقل،سرزمین کثرت است.جایی است که اختلافها،اختلاف سلیقهها،اختلاف رایها و باب تشخیصها شروع میشود.لذا اینکه میگوییم حسن و قبح آن است که عقلا تمیز بدهند،مبادا گمان کنید که همه یک حرف میزنند.حسن و قبح[اخلاقی] یک امر ثابت و معین و تغییرناپذیر نیست،مشاهدات ما هم چنین میگوید.افعالی هستند که در یک دوره خوب شمرده میشوند و در یک دورهی دیگر بد شمرده میشوند توسط عقلا.بنابراین،عقل اختلافانگیز که داوریهای اخلاقی میکند،داوریهای آن هم مختلف است.ما تا پایان تاریخ باید معطل بمانیم تا ببینیم کدام داوریهای اخلاقی عاقلان،ثابت مانده است و کدام یک ثابت نمانده است.ولی اکنون پایان تاریخ نیست و هیچکس هم نمیداند پایان تاریخ کی و کجاست.لذا،همهی داوریهای اخلاقی ما مثل داوریهای علمی ما بر لبهی پرتگاه است؛میتوانند عوض شوند و شاید هم ثابت بمانند.
اخلاق،به طور مطلق،مقدم بر دین است.به این معنا که،خود دیندار بودن هم یک مقولهی اخلاقی است.اگر روزی روزگاری،ما به این نتیجه برسیم که دیندار بودن یا خدا را پرستیدن،کار غیراخلاقی است،کار ناصواب و ناروایی است نباید انجام دهیم؛پس هر دینداری ابتدا باید برای خودش معین کرده باشد که دینورزی که میکند و از خدا و پیامبری که اطاعت میکند،کار او روایی اخلاقی دارد.وقتی که ما وارد حوزهی دینداری میشویم،به این معنا نیست که حوزهی اخلاق را ترک میگوییم،بلکه حوزهی دینداری در داخل مقولهی حوزهی اخلاق است و نباید منافات با آن[اخلاق]پیدا کند.
اگر،به فرض،در حوزهی «احکام دینی» حکمی یافت شود که صریحاً مخالف داوریهای اخلاقی عقلاست،باید تأویل شود یا باید کنار گذاشته شود و به اصطلاح فقهی باید دربارهی آن «اجتهاد» صورت بگیرد.خبرگان بصیر،کسانی که عالماند و به نحو روشمند میتوانند مقایسهی دو مقولهی فربه اخلاق و فقه را به عمل بیاورند،این اجتهاد را باید صورت بدهند.اما هیچ ترسی از فرونهادن احکام دینی در صورت معارضهی با احکام اخلاقی نیست؛احکام اخلاقی مسلم که مورد اتفاق عقلاست اگر منافاتی پیدا کرد با احکام دینی،نشان میدهد که آن حکم دینی حکم موقتی بوده است(اگر از اصل حکم دینی بوده است)لذا دورهاش لاجرم به سر آمده است و اعتبار دائمی ندارد.البته دین در مواردی میتواند به کمک اخلاق آید.ما در پلکان ارزشهای اخلاقی،وقتی که ارزشهای اخلاقی را در کنار هم مینشانیم،بعضی از ارزشها برتر از ارزشهای دیگرند؛یعنی،پارهای را میتوان فدای پارهی دیگر کرد.اینکه کدام[ارزشهای اخلاقی] برتر از دیگریست،از معضلات علم اخلاق است.فرض کنید که اگر پای جان کسی در میان باشد و شما با گفتن یک دروغ بتوانید جان آن بیگناه را نجات دهید،در اینجا عموم اخلاقیون میگویند که:قبح دروغ موقتاً رفع میشود به خاطر اینکه جان کسی نجات پیدا کند.[در این وقتها] گاهی دین به کمک میآید برای اینکه این موارد تعارض را و اینکه کدام باید قربانی کدام شود،به ما نشان بدهد.
دکتر عبدالکریم سروش – گوشههایی از سخنرانی «سلوک اخلاق مدارانه» ایراد شده در دانشگاه کلگری،کانادا به تاریخ ۲۵ آگوست ۲۰۱۵.
Filed under: Uncategorized | Tagged: مدارا، هیچ ترسی از فرونهادن احکام دینی در صورت معارضه با احکام اخلاقی نیست، یه شب ماه میاد، احکام دینی، اخلاق، اخلاق مقدم بر دین است، اخلاق مدح و ذم عقلاست، اخلاق چیست؟، اخلاق و عقل، اخلاق علم داوری درباب نیکی و بدی رفتار است، اسلام، دین، دین و اخلاق، دیندار بودن یک مقوله اخلاقی است، دکتر سروش، دکتر عبدالکریم سروش، رابطه دین و اخلاق، سلوک اخلاق مدارانه، ستایش و نکوهش عقلا، شهروند سبز، عقل سرزمین کثرت است، عقلا همین آدمیان هستند، عادت و اخلاق، عشق و وحدت | Leave a comment »